چند دوربین فیلمبرداری و عکاسی منتظر ما بودن …..به محض ورود با استقبال گرمی روبه رو شدیم و ما را نشاندن در جایگاه ویژه ! حاج آقای خوش اخلاق ، مفاد و قوانینی را که من هیچ ازش سر در نیاوردم با حوصله ی فراوان در عرض چند دقیقه توضیح دادن و من که کاملا در بین جادر و تور سفید و شال لباسم گره خورده بودم ، فقط تونستم جلوی امضاهای بغل دستی ام رو امضا کنم ! حالا خداوند اخر و عاقبت ما را به خیر کند که چشم بسته پشت سرهم امضا کردیم!!این نکته هم بد نیست که بگویم راستش من امضای به خصوصی ندارم و تقریبا از اون دوازده سیزده تا امضا هیچ کدوم شبیه هم نشد!!
بعد از امضاها ، به اتاق دیگری که شبیه اتاق تولد بود ، فراخوانده شدیم ، در اتاق مزبور که از وسایل گرمایی بری بود ، روبه روی آینه و شمعدانها نشستیم و نمی دانم بعد از چند بار گل چیدن و گلاب آوردن و کادو گرفتن ، بالاخره بغل دستی ام با یه نیشگون آبدار تقلب رسوند که لحظه ی موعود فرا رسیده و من در حالیکه از سرما ، دندانهایم بهم می خورد ،درست مثل پیرزنها با صدایی لرزان ، بله را گفتم!
(ادامه دارد)
مریمی ؟
قرار نیست ما را توی خماری بذاری . اولش بهتره میگفتی این موضوع مال کیه ...
به پیام عزیز
معلومه که قرار نیست تویه خماری بذارم ...اما با توجه به شعرایی که قبلا نوشته بودم از حامد و کامنتهایی که خودش می ذاشت ...فکر کردم که موضوع روشنه .
امیدوارم حس بدی پیدا نکرده باشی از این که اولش نگفتم اینها مال خودمه ....
اگر یه سری به آرشیو ۱۶ بهمن سال پیش بزنی ....کاملا واضخ و روشن می شه ماجرا.......
مبارک باشه...در ضمن امیدوارم عکساتون قشنگ شده باشه!
واقعا آدم رو یاد اون اتفاقات خنده دار میندازی ها....
داستان خیالی جالبی است !!
مرسی از بابت توضیحتون ... و امید به پایندگی راهتون ....
بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا.....گل در اومد از حموم سنبل در اومد از حموم .....لای لالای لای لالای.دین دین دی دین دیدین دین دین........
داماد.......ای شاخه شمشاد ....... جشن عروسی مبارکت باد................(اون تیکهاش که مربوط به عروس می شه یادم نمی یاد. نوارش هم پیدا نمی کنم:( )