ادراک نوجوانی (۲)

روان شناسان بر این باورند که در دوران نوجوانی ، سوالهایی بی شمار به ذهن نوجوان هجوم می آورد. سوالهایی مثل ، من کیستم ؟ به کجا می روم ؟ و …..- پرسش من اینجاست که آیا در جامعه ی ما نیز این پرسشها در سنین ۱۲ تا ۱۸ سالگی برای نوجوان مطرح می شود؟
ممکن است فرد به رونوشتی از پاسخهای والدین و جامعه اکتفا کند ، و یا روزها و ماهها با خود درگیر شده و بسیاری از آزموده ها را دوباره بیازماید تا خود ، راه خویش را از پس راهها و بیراهه ها برگزیند و چارچوب اندیشه ها و معیارهای انتخابش را خود طراحی کند . گذر موفقیت آمیز ، رسیدن به پاسخ این سوالات است و نه شیوه ی رسیدن به آن .اما ، چرا بعضی افراد نمی توانند پاسخی برای سوالهای خویش بیابند؟

چرا بسیاری از آسیبهای اجتماعی درست در همین دوره ، گریبانگیر فرد می شود؟
بسیاری بحران نوجوانی را به تغییرات جسمانی و به زعم من ، تحول هورمونی ، نسبت می دهند. گر چه ، برداشت و چگونگی این تغییرات در افراد متفاوت است . با این همه ، به نظر می رسد ، تقلیل علت بروز بحران به سطح فیزیولوژیک چندان قانع کننده نباشد ....
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گر چه به بسیاری از اتفاقات اجتماعی و متاسف کننده ، در اینجا نپرداخته ام و سخنی نگفته ام ، مثل زلزله ی تسونامی یا حوادث برف در گیلان و حتی سالگرد بم و ...، اما در مقابل حادثه ی مسجد ارگ نمی توانم خاموش بمانم ، شاید به این دلیل که احساس می کنم ، از کنار مرگ این عزیزان ، آقایان اریکه نشین بسیار ساده گذشتند و آنگاه مرگ دو فلسطینی را تنها برای استفاده ی تبلیغاتی در بوق و کرنا می کنند ..... بگذریم از این دنیای سیاست ... آری ، نور ماه پرده ای ماند خوفناک که محتضران را در برگرفته که مرگ بر خود می لرزد و حتی مردگان نیز .....


می روی تا نان بخری
چون باز می گردی
دندانهایت را گم کرده ای
می روی آب بیاوری
چون بازمی گردی
ترا با امعائت دزدیده اند
می روی تا سیب بخری
چون با سیب بازمی گردی
زنت را گم می کنی
و او را پاره پاره پشت سر می گذاری
بر دروازه ی مسجدی
که باران آتش آن را ویران می کند
و می روی تا نماز گذاری
و
دیگر باز نمی گردی !*


*این شعر اقتباسی است از کتاب در بند کردن رنگین کمان ، که تغییراتی به دلخواه در آن دادم ....
نظرات 7 + ارسال نظر
پیام جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 05:39 ب.ظ http://payamra.com

و زمانی میروی و خویش را جا میگذاری و برمیگردی ...

هوموبابیوس جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام این جا هنو هست که. ذهنیت نسلی یه مقاله بیده که کریستوفر بالس اون رو نوشته بیده و اون در ارغنون شماره نوزده بیده که شما اونو بخون. چون که خوبه. قربان جمیع مسلمین.

حامد شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:06 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

گفتی که به نظرت بحران نوجوانی همش به تجول هورمونی مربوط نمی شه. اگه منظورت جنبه های روانیه ٬ در این دوره چه اتفاقی می افته که جنبه های روانی جدیدی در فرد بروز می کنه. آیا این جنبه های ریشه های فیزیولوژیک ندارن ؟

حامد شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:11 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

در مورد پاسخ به کامنتم در متن قبلی ٬ نه خیلی حوصلشو ندارم. احساس می کنم گذرش خیلی یکپارچه بوده و فقط تغییرات فیزیولوژیک یه کم دوره رو متفاوت می کرد. بقیه چیزها خیلی یکنواخت و پیوسته بود و نمی تونم به عنوان یه دوره خاص جداش کنم از بقیه زندگیم

کنار شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ب.ظ

همین جا!!!!!!!!!همشو..........کوتا ه بیا:))

کنار شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:56 ب.ظ

در مورد مسجد ارگ موافقم ....وحشتناکتر از اون چیزیه که بشه حتی تصورش کرد......و خوش به حال اونهایی که همون جا مردن و بدون تجهیزات کنار دستشویی های بیمارستانهای بدون تجهیزات که بیشتر به یه خوکدونی شباهت داره بستری نشدن.......و............که بودن و به کجا رفتن همیشه در گوشه ای از ما باقی می مونه . شاید به یه جواب کلی برسی و به راهت ادامه بدی اما همیشه جلوی تمام پیچ هایی که باید بری رویه یه فلش بزرگ نوشته شده: شما؟کجا تشریف می برین؟مقصدتون کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

مهران شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:39 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام به یکی از بچه های ارشد ٬ احوالات شما ؟
میدونی که من همیشه چیزی رو میگم که درسته و این بار هم در جوابت باید عرض کنم که : خیر خیر خیر ....
چرا ؟ چون اولا : توی کشور ما نوجوان ( چه دختر و چه پسر ) دیر به بلوغ فکری می رسند . دوما : این سوال هائی که بهش اشاره کردی ٬ شاید در ظاهر ساده باشند اما در واقع خیلی سخت هستند . میدونی به نظر من برای اینکه چنین سوالهائی توی ذهن نوجوان مطرح شده باشه ٬ باید مبانی فکری و عقیدتی او تا حدی شکل گرفته باشه حتی اگر خیلی اندک . بزار راحت بهت بگم : توی کشور ما٬ نوجوان توی سنی که گفتی اصلا فکر نمی کنه و دغدغده ( ؟؟!!!!) آن را هم نداره چون یا دنبال بازی کردنه و و یا هم خدای نکرده ...... ( خودت میدونی دیگه ) .
به نظر من ٬ این سوال ها برای جوان ایرانی توی حدود سنی بعد از دبیرستان شکل می گیره که نقش بزرگی از آن بر عهده دانشگاه است .
اصلا در مورد خودم بگم : این فکرها از اوخر دوران دبیرستان شروع شد ( خیلی کم ) و تو دوزان دانشگاه به حد اعلای خودش رسید . اما چرا جوابی براشون پیدا نمی کنند ؟؟؟
چون این جا ما یاد گرفتیم در مورد همه چیز مشورت کنیم الا در مورد مشکل فکز و ذهن و روان خودمون . آخه خواهر من ٬ واقعا پیدا کردن جوابشون سخته . خودت خوب میدونی که یک فرد توی حدود سنی ( ۱۸ به بعد ) با اینکه شخصیتش تا حدودی شکل گرفته و تاحدودی هم تجربه پیدا کره اما هنوز به مشاوره نیاز دار اما کو مشاوره ؟؟؟ اصلا مشاوره رو بی خیال ٬ شما دو تا کتاب و به قول خودمون منبع که به درد چنین فردی بخوره معرفی کن !!! پس تنها راه می مونه : کمک گرفتن از دوستان که خودشون هم توی این مشکل گرفتارند و ......
در ضمن ٬ مطرح کردن چنین سوالهائی میدونی یعنی چی ؟؟ یعنی شک کردن به خیلی ار واقعیات که این هم اصلا توی خون ما ایرانی جماعت نیست چون به اصطلاح سیاسی اش : ایرانی جماعت محافظه کاره و از هر گونه تغییر و تحول و شک و فکر و .... بیذاره .
امشب مثل خیلی از دوستان نرفتم ٬ گل بچینم و هر چی به ذهنم رسید و فکر میکردم درسته نوشتم . شرمنده ٬ ی مقداری زیاد شد . حالا درست گفتم !!!
راستی ٬ از کی تا حالا روان شناس ها توی شعرهای دیگران دست می برند !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد