خشم وسیله ای آموخته شده برای رسیدن به خواسته ها
…. پسرک خودش را بر روی زمین می کوبید، گریه می کرد و صورتش را چنگ می انداخت … مادر درمانده تر از آن بود که بتواند قانعش کند .. به جای آنکه از دریچه ی کودکی به دنیای پسرک نفوذ کند ، از ناممکن های بزرگسالان می گفت و بیشتر از آنکه بخواهد چیزی را به پسرک بفهماند برای او درد دل می کرد و از دشواری های زندگی و بیکاری شوهر می نالید … پسرک ساکت شد انگار که حرفهای مادر اثری بر دل گذاشته بود …. بابای سوپرمن پسرک ، در ذهنش شکست ، خوار شد و آن قدر ناتوان که توان ایستادنش نبود….