حق داریم در تصمیم گیری غیرمنطقی باشیم

منطق فرایندی استدلالی است که می توانیم از آن برای قضاوت در مورد خودمان یا دیگری استفاده کنیم . اما هر استدلال منطقی در عمل به همان نتیجه ی منطقی منجر نمی شود . مسئله ی اساسی برخورد منطقی در حوزه ی احساسات و هیجانات است . گزاره ها از نظر منطقی یا ارزش درست دارند یا غلط . گر چه منطق فازی از این سیاه و سفید فراتر می رود . اما در بسیاری ار موارد همین منطق دوارزشی را آموخته ایم و طبق آن قضاوت و عمل می کنیم .
منطق و استدلال لزوما نمی توانند چرایی احساساتمان را به ما بگویند . احساسات انسان از مقوله هیچ یا همه نیست . احساسات انسان به شرایط زمانی - مکانی وابسته است . گاه در آن واحد خواسته های متفاوت داریم . و منطق در حل مسائل ناشی از انگیزه های متضاد کارساز نیست .
اما ، این تمام قضیه نیست . روی دیگر سکه به نیرومندی این ابزار در سلطه جویی بر خویش و دیگری اشاره دارد .
منطق همان چیزی است که دیگری برای اثبات اشتباهات تو آن را به کار می گیرد . و انگار به ما گفته اند که راه درست همان است که می توانی با گزاره های منطقی توجیهش کنی . انگار منطق در آن فضای زبانی بهتر از ما در این فضای انسانی قضاوت می کند .
و این چنین ما به جای آن که خویش را به تمامی بپذیریم به بازی منطق گرفتار می شویم و به دنبال توجیه و استدلال ، بخشهای توجیه ناپذیر خویش را ناخوشایند دانسته و سانسور می کنیم ....
ادامه دارد

نظرات 8 + ارسال نظر
یاسر دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:13 ق.ظ http://manofereshte.blogsky.com

سلام مریم خانم.به نظر می رسه آدم منطقی باشی.نه؟

حامد دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ق.ظ

در پس هر تفکر منطقی انبوهی از احساسات پنهان می شوند. چیزی به نام تصمیم منطقی و تصمیم احساسی وجود ندارد. همواره یکی در پس دیگری پنهان می شود.
اعتباری که ما برای منطق قائلیم ٬ به هیچ وجه منطقی نیست. اعتباری که ما برای استدلال و منطق کلاسیک قائلیم هیچ توجیه دقیق عقلانی ندارد و این اعتبار و اعتماد به منطق یک رویکرد احساسی و روانی است. بنابراین همواره این دو در هم تنیده اند.
و در ضمن با توجه به رویکرد پست مدرنیسم به مقوله اندیشه و استدلال این مساله بررسی می شود که استدلال تنها یک راه موفق و جذاب برای متقاعد کردن است. در واقع ادعا می شود که تنها انگیزه درونی و اصیل استدلال نه دستیابی به حقیقت ٬ بلکه سلطه بر دیگران و احساس قدرت است. البته این پرسش را می توان طرح کرد که چرا این شیوه خاص متقاعد کردن (یعنی منطق و استدلال) بیشتر از بقیه شیوه ها رشد کرده است و چه پرامترهای روانی در این مساله دخیل بوده اند.

زمینی دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:31 ب.ظ

عجب وصف حال من است. شدیدا در میان قطب منطق و احساس در نوسانم . ولی فکر نمی کنی بدون منطق هم دیگر خیلی همه چیز وجه های عقلانیت خودشون را از دست می دهند؟
راستی ازت خبری نیست کجایییی؟

می شه نه منطقی بود و نه غیر منطقی ... مشکل از منطق و احساس نیست .... گره ی کار تضاد است .. تضاد بین خواستها . چیزی فراتر از منطقی بودن و احساسی بودن ....
ازت ممنوم بابت این هدیه .... اما .....

آرتا دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ب.ظ

چه خوبه بین عقل و منطق توازن برقرار کنیم
ولی خیلی سخته که به دلت بگی نه؟!

این حضرت دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:08 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


مریم... چه‌قدر مقاله شد این! بی‌خیال!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:57 ق.ظ

این جوک منطق رو شنیدی؟
به نظر من که کاملا منطقیه.
فلذا با حامد موافقم. یعنی اون باید بگه البته اول که بعد من بگم باهاش موافقتم. نه این که خودم اونارو بگم به خودی خودم.

کدوم جوک رو می گی ... حس می کنم که نشنیدم !!!

مریم سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:27 ق.ظ http://maryamandreza.persianblog.com

سلام مریم جان، من نمیدونم که آخر حرف کیو باید قبول کرد؟ منطق رو یا احساس رو؟ شاد باشی.

به نظرت چرا بین این دو تا تضاد ادراک می شه ..... اون قدر صفر و یکی که باید یکی شون رو پذیرفت ؟؟؟

زمینی سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:24 ق.ظ http://zamini.blogspot.com

سلام مریم عزیز.
الوعده وفا! من طبق قولی که داده بودم برایت ی وبلاگ درست کردم و به مناسبت هدیه تولد چهل سالگی این ازم بپذیر. آدرس اش این است:

http://mblog.com/shodan/

ببین اگر خوش ات آمد با من تماس بگیر تا پاسورد را برایت بفرستم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد