چیز خاصی نیست ، نخونش

رفتم کوه ..... اما چیزی برای گفتن ندارم !!  انگار که یا باید حرف زد و یا عمل کرد ..... و این بار حرفی نبود .... تلاشی نمی کنم چیزی بگویم و یا بنویسم ..... شاید دیگر ننویسم .....دوست دارم شورش کنم بر خویش !! چرا ؟؟ خودم هم نمی دانم !! هیچ وقت ندانسته ام این میل خودتخریبی از کجا می آید ..... تو می دانی ؟؟
گر چه مدتی است که مهار شده .... همین میل به ویرانگری خویش را می گویم ..... نه این که نباشد ..... اما در همه جا نیست ..... آنجا که عشقی هست و دوست داشتنی ...
می خواستم از همین دوست داشتن ها بگویم ..... اما باز هم چیزی برای گفتن ندارم .......
جور دیگری خواهم نوشت .....ئه !! مثل این که گفته بودم نمی نویسم ... جور دیگری خواهم نوشت !!!!
مارمولک را هم دیدم ..... فرقی نمی کرد ..... باز هم دین و دینداری .... باز هم قصه ی تکراری یافتن راه !  راهی به ناکجاآباد ..... اما ، راهی نیست .... انگار که تنها راه ، جستجوی راه باشد .... مارمولک هم در جستجوی راه .... گر چه بعد از دیدن بوتیک و کما که انتقادی بود به آنچه هست .... مارمولک در همین چارچوب ها راهی را نشان می داد !! ..... اما راهی مارمولک وار !! ..... همان  حرفهای تکراری با قالبی جدید !! ... می گویم تکرار .... می گویم مارمولک وار ... چون باز هم تو را به خدا فرا می خواند !! ......حتی اگر شازده کوچولو هم بخواند باز برداشت خودش را دارد !! ...... مارمولک برایم حس فریب داشت  !!
گفتنم نمی آید وگر نه بیشتر می گفتم از مارمولک !

نظرات 15 + ارسال نظر
خلوتگاه یک عاشق شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.mehdi159.persianblog.com

سلام خوبی عزیزم وب جالبی درست کردی عالیه از پرشین بلاگ بهتر شده موفق باشی راستی اگه موافق باشی می تونیم با هم تبادل لینگ داشته باشم به من هم سر بزن

زمینی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:16 ق.ظ

مریم جان سلام
این احوالات فکر کنم از تغییرات فصل است چون من هم یک ساعت خوبم و ساعت دیگر بر ضد خودویرانگر می جنگم. راستی من هنوز منتظ تماست هستم. می خواستم برات میل بزنم که باز نشد بخش مکاتبه ات. خوشحال می شم بتونم کمکی کنم.

آدمیزاد یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ق.ظ http://homosapiens.blogsky.com/

اینجوریتو دوست ندارم.
اینجوریه خودمو دوست دارما.
یا اینجوریه بعضی‌ آدما رو.
اما اینجوریه تو رو دوست ندارم نمی‌دونم چرا.

مریم یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ق.ظ http://maryamandreza.persianblog.com

سلام. امیدوارم هیچ وقت دیگه ناراحت( شایدم بی حوصله نبینمت) شاد باشی.

کاوه یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:02 ق.ظ http://darastaneh.blogsky.com

سلام.
من بعد از مدت‌ها دوباره می‌نویسیم.
ممنون می‌شم یه سر بزنی.

آرتا یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:41 ق.ظ

همیشه حرفهایی هست برای نگفتن!

مهیار یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:40 ق.ظ http://ensanvazendegi.persianblog.com

سلام . مارمولکم جالب بود .مخصوصا که راههای مختلفی برای رسیدن به خدا هست حتی از خونه همسایه.

آرش یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:25 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


نفرت... نفرت هم هست که حالا بهت می‌گم کجاست و نمی‌دونم تو چرا یه‌کم امیدوار کننده نیستی انگار.
کما و مارمولک را هم به نظر من فقط باید دید و خندید و دنبال ان‌چیزها نبود اما بوتیک چیز دیگری است خوب.


مارمولک یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:34 ق.ظ

تو برو خودت را جمع و جور کن و بعد پی راه کاری باش که در مورد آن نظر دهی .

خدا یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:50 ب.ظ

مریم کوچک ناتوان. تو در بیراهه ها غوطه می خوری و من هر چه بر تو نهیب می زنم گوشهایت را می گیری. این منم. خداوندگار آسمان و زمین. و این بار مستقیم و بی پرده با تو سخن می گویم......................حال که با تو صریح سخن گفتم توبه تو را نخواهم پذیرفت. تو تا ابد در جهنم خواهی سوخت.

کی خواست توبه کنه ؟؟؟؟ که حالا تویه خدای نیم وجبی قبول کنی یا نه ؟؟؟
اگر هم بخوام توبه کنم به درگاه خدا که توبه نمی کنم ...!!! مگه مریم مقدس رو ازم گرفتن !!!
در ضمن
بیراهی روی شیوه ی دیرین من است !!
تو دروغ می گی !! اگه خدا بودی اونم نه فقط رویه زمین که تو آسمون !! می دونستی این بنده ی باحالت نمی تونه از راه بره !!
کلا بیراه است ....م ری م رو می گم !!

خدا یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:39 ب.ظ

چه بنده گستاخ و بی ادبی آفریده ام. خودم مانده ام که با تو چه کنم. تو را ساخته ام و اینک در دستم مانده ای. گاهی به خدائیتم شک می کنم. وقتی تو را آفریدم اینگونه شد. ای موجود گستاخ من ناباور.

حباب کوچک یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:06 ب.ظ http://leilymadani.blogsky.com

رد پا...

م ر ی م یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ب.ظ

در پاسخ به خدا
باز که دچار توهم شدی ؟؟؟ گفتم که خدا نیستی ..وگرنه شک نمی کردی !!.....
اگر هم خدا باشی به هنگام آفرینش در خداییت شک کردی که من این گونه شدم .... آفرینش هم داو بستن است !! همیشه که برنده نخواهی شد .....
حالا به درگاه مریم مقدس شکر کن که این داو را به باختی . باز هم آرزو کن تا باشه از این باختن ها باشه !!
این جنین است که من نمی گویم خدای مشکوک من در جهنم است که در بهشتی است و حوریان بهشتی !‌ و حتی برتر از حوریان را ، خدایان را پرستش می کند !!!

خدا یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:17 ب.ظ

بابا جان من رسما از مقام شامخ خدایی استعفا می دهم. خوبه ؟ خدایی هم برای تو. ببینم با آن چه خواهی کرد. چه افتضاحی به بار خواهی آورد

م ر ی م دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:46 ق.ظ

حالا چون من خدام .... تو رو به مقام خدایی باز می گردانم !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد