فریاد خاموش

چرایی رفتارهای خودتخریبی ، همیشه سوال بوده اند . پاسخهای زیست شناسانه ساده انگارانه به نظر می رسند و تحلیل این رفتارها در سطح روانشناختی و جامعه شناسی آن قدر پیچیده می شود که باز هم برای فهمیدن ناچار به ساده تر کردن می شویم .
خودکشی ترجیح نبودن به بودن است و به نظر می رسد تنها تصمیمی است که سراسر اختیار است اما ، همین تصمیم هم در زیر فشار جبر محیطی شکل گرفته و چندان هم آزادانه نیست ، در واقع خودکشی از میان گزینه های دیگر انتخاب نمی شود بلکه تنها چاره ای است که فرد به آن می اندیشد ، از این رو انتخابی در کار نیست !!
اما ، همه ی آدمها هم خودکشی نمی کنند که بمیرند ، این پرده ی آخر زندگی بی رویایشان است و شاید نتیجه ی این بازی را جلب توجه دیگران پیش بینی می کنند . بازیگران در سناریوی فریادخاموش نیاز به دیگری را فریاد می زنند ، ناتوانی و تنهایی خویش را یادآوری می کنند و البته توانمندی خود را در کندن از این همه آدم . این اقدام بیشتر در زنان دیده می شود . به عبارتی زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی می کنند اما کمتر می میرند . گویی ، هدف مرگ نیست !! و انگار سرشت زنان را با مرگ کاری نیست و زن همه زایش و زایندگی و زندگی است.
به هر حال من هنوز زنده ام و وب لاگ می نویسم ، اما ، این که دلیل نشد تا خودکشی نکنم ، پس خودکشی ..........

نظرات 8 + ارسال نظر
م ر ی م دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:32 ب.ظ

من آخر سر از دست اینترنت خودکشی می کنم !!!!

آیه‌های زمینی سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:31 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


تو هم می‌خوای اقدام به خودکشی کنی و نمیری؟
واسه‌ کشیدن کدوم فریاد؟

آرتا سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:24 ق.ظ

نههههههههههههه...
مریم حتی واسه شوخی هم این حرفو نزن!

پیام سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ب.ظ http://payamra.com

مریم خانم از این حرفها نزن ....

م ر ی م سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:02 ب.ظ

بعضی از دوستان برای من آف گذاشته اند که وب لاگ باز نمی شود ، چرا ؟؟؟
من خودم هم نمی دونم ..... چه خبره اینجا ؟؟؟

بچه پرو سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:25 ب.ظ

فکری که بتونه با اراده قفس تن بشکند شایسته ستایش است و روح تن را نابود میکند تا از حبس جسم خلاص شود

حامد سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:33 ب.ظ


لحظه ها به سنگینی سنگ اند
و من بر سراب لحظه های رخوت چنگ می زنم

اکنون در انتهای راه
دستان خسته ام لبریز از هیچ است
و دیگر چیزی برای باختن در کف نیست
همه چیز در سکوتی وحشت زا خفته

من در قحطی انگیزه
بی آنکه دست و پایی بزنم
با ریشخندی به آن همه اشتیاق
خویش را با کافور و کفن می آرایم

«چنین گفت حامد زنده هنوز »

حامد سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:05 ب.ظ

مریم. پس چرا نمردی هنوز ؟ بجنب دیگه. کل ملت رو گذاشتی سر کار ....
راستی فکر می کنی اون دنیا اینترنت پیدا بشه؟ رفتی اونجا وبلاگت رو فراموش نکنی ها.تند تند آپدیت اش کن. آفرین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد