نیاز اولیه

می خواستم از چیزهای جدی تر بنویسم ، بحث های روان شناسی ، جامعه شناسی و ….. ، اما حوصله ای نیست …..
تا نیاز های اولیه برآورده نشود ، توانی برای نوشتن نیست ، و من در برآوردن این نیازها وامانده ام !!

(ادامه دارد )

نظرات 11 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:01 ب.ظ

باز هم جمله خود-مخرب گفتی مریم جان. تو می گی توانی برای نوشتن نیست در حالیکه همین جمله را تو نوشته ای. همان کسی که توانی برای نوشتن ندارد. تازه مطلبت ادامه هم داره. یعنی ظاهرا در آینده هم توانی برای نوشتن خواهی داشت. تکلیف ما را روشن کن بالاخره .....
این نیازهای اولیه را تشریح کن ببینیم.

آیه‌های زمینی دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:12 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com

گرچه خودم تشویقت کردم به نوشتن و این وبلاگو برات درست کردم ولی تاز مانی که سبک نوشتار قبلیتو درباره‌ی مسایل جدی حفظ می‌کنی از مخالفان سرسخت این وبلاگ به حساب می‌آم.

می شه بگی ، کجای متن اشکال داره ؟؟
قبلا هم برات گفته بودم ، با جزییات برام بگی تا بتونم تغییر بدم ......

آدمیزاج دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ب.ظ http://homosapiens.blogsky.com/

چه ادامه‌ای؟ آدم وامانده که ادامه حالیش نمی‌شود!

آدم وامانده آره !! اما مگه من مثل تو ام که ادم باشم !!! نیستم دیگه !! دست کم هوموساپینس نیستم !!!!

زمینی دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:48 ب.ظ http://zamini.blogsky.com

مریم عزیز سلام
یک مدت نبودم و الان نوشته هاتو پشت سرهم خوندم. چقدر خوشحالم.. از حضور صادقی که داری .. بنویس از هر چه که می خواهی.
نیازهای اولیه ات را هم خودت باید برآورده کنی فقط حرکت کن یا به قول خودت در حال شدن باش!
در مورد خود- مخرب با حامد موافقم. راستی تو چی می خونی؟ روانشناسی؟
پایان نامه ات می دونم که پربار خواهد شد . چون از وبلاگت معلومه اهل تلاش هستی.موفق باشی عزیز.

من روان شناسی می خونم .

خا نه آبی سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ق.ظ http://khaneheabi.persianblog.com/

من نیازم تو رو هر روز دیدن/از لبت دوست دارم شنیدن...برا ی بار دهم: کوه بریم؟؟(هر چند گویا تو هی کوه میری و خبرش وتو شدن باید بخونیم).

دوست داری جمعه بیای دیزین ... یه همراهم بیاری ؟

بهار سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:15 ق.ظ

خیلی واقعی تره....
خیلی ملموس تره!....
خیلی موافقترم....بنویس...منتظرم....
(هم کلام)

آرتا سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ق.ظ

چرا بحث نامه سرگشاده رو ادامه نمیدی؟!!!!!

ادامه می دم .....

دیوانه سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ب.ظ http://divane.blogsky.com

من کلی حرف تو ذهنم بود در مورد مطلب قبلی ات .
به خودم قبولانده بودم که قبل از سفر برایت خواهم نوشت .
ولی افسوس تا دقایقی دیگر عازم هستم .
بدان حرفهایت به دل و جانمام می نشیند .
اگر عمری بود و بعد از سفر احساس می شد احتاجی است برایت خواهم نوشت گر نه .
بدان حرفهایت از نظر یک دیوانه متین است .

مثل این که حرفهای ناگفته ی زیادی داری .....منتظرم

بامداد سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:53 ب.ظ

آفرین . داری را میوفتی

پیام سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:13 ب.ظ http://payamra.com

آی گفتی ...

بچه پرو سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ب.ظ

من هم در بر آوردن نیازهای اولیه وامانده ام دیگر قدرت پرواز برای تفکر ندارم به نظرم در مرحله ای از زندگی گیر کردم
آگر راهی پیدا کردم به شماخواهم گفت و همچنین شما اگر راهی پیدا کردید بگویید

نمی دانم راهی پیدا کردی یا نه ؟
اما برای من پیدا کردن راه اگر نداره ، می خوام که راه پیدابشه .. یا راه منو پیدا می کنه یا من راه و پیدا می کنم ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد