رنوی طنز !

(در ادامه )
فکر نمی کردم تا این حد بهش وابسته باشم ، می گفتم ، دیگه می تونم تنها باشم ، که تنها تکیه گاهم تنهایی ،…..نمی دیدم همراهی اش را …و تو نیستی که ببینی غمگینی ام  را….. دلم برای دلت تنگ شده ..- دلی سفید و برفی -  گرچه گاهی چرکین هم می شدی اما هر رنگی که بودی دوستم داشتی، نگو نه !، مطمئنم که دوستم داشتی ، هیچ وقت آزارم ندادی و تنهام نذاشتی ، هیچ وقت ……حالا که نیستی می فهمم چه دوست خوبی بودی .. … آخه چرا ؟ ….…..چه قدر سخته باور جدایی ....، نمی تونم باور کنم ، تجلی همه ی خاطراتم ، رفیق شفیقم ، دیگه نیست ….باور جدایی سخته …
رنوی عزیزم ، تو به من جسارت و جرات دادی ....جسارت بودن …جرات خطر کردن ….شتاب گرفتن تویه ترافیک مشکلات ، تخته گاز رفتن تویه سربالایی های تند زندگی و …..اما با این همه ، یاد گرفتم اگه جاده ی زندگی پیچید من هم بپیچم ؛ ... شدن .....
نمی دونم چی شد که فروخته شدی ، هیچ چیز حتی این پراید نو هم نمی تونه جای تو رو بگیره ، راست می گن رفیق ، کهنه اش خوبه ….

به بازخوردهای مطلب پیش پاسخ دادم ، همیشه این کار راخواهم کرد ، همیشه اینجا هستم تا همراهی ات را سپاس گویم .