طاعون روزمرگی( ۲)

روزی که پیام آوران  از میان دهکده ای عبور می کردند ..از دیدن ساکنان دهکده تعجب کردند ...چشمها تهی  ... نگاه ها مات... سرها در گریبان ...انبوه جسدهایی بی تحرک ...ساکنانی که تنها یک بار می شدند ..و پس از نخستین شدن  فقط یک بود را تجربه می کردند ….پیام آوران که همیشه در حال حرکت بودند ، با چشمانی گردشده سکون ساکنان را نظاره می کردند ... این آرامش تهی  ناخوشایند می نمود ... دهکده همیشه به یک رنگ بود ...اهالی دهکده تنها به حفظ وضع موجود می اندیشیدند ، از این رو همه چیز ثابت بود...دهکده ای یخی ..منجمد و تهی .... اسطوره ی تغییر و دگرگونی گرچه با آب و تاب نقل می شد اما فقط اسطوره بود و در عمل فقط تکرار بود و بیهودگی ...فردا تکرار بیهودگی امروز بود.....حکیمان دهکده شدن را افسانه ی شیطان می دانستند …. .و حتی آیه ها و روایتهای پیام آوران را آیات شیطانی ….اما پیام آوران بر این باور بودند که ساکنان دهکده به طاعونی گرفتار شده اند ….. طاعون روزمرگی....طاعون روزمرگی .......