گستره ی خودفریبی

 

در ادامه : 
 از باور فروید که عملکرد مکانیسمهای انطباقی ( دفاعی* ) در تحریف واقعیت را برای سازگاری لازم می دانست تا کمال گرایانی که این فریب را ضروری نمی دانند، راه درازی طی شده است . اما ، همگی بر این باورند که اگر گستره ی خودفریبی بیشتر از دیگر فریبی نباشد ، به همان اندازه است . از تصورات قالبی*و نظریه ی تلویحی شخصیت*در ادراک دیگری ،ساده سازی مفرط *، تا همبستگیهای فریبنده* همه و همه شیوه هایی است که سر خودمان را کلاه می گذاریم تا واقعیت ها را در نزد خودمان تحریف  کنیم . زمانی که ضعفهای خود را بیش برآورد یا حتی کم برآورد می کنیم ، زمانی که رفتار نامناسب خود را اصلا به خاطر نمی آوریم ، گذشته را آنچنان به خاطر می آوریم که خوشایندمان است و اشتباهات را به جای پذیرفتن ، انکار و یا توجیه می کنیم ، زمانی که موفقیتها را به شایستگی هایمان و شکستها را به عواملی در خارج از خود نسبت می دهیم ، با مهارت هر چه تمام تر خویشتن را فریب می دهیم . از این رو ، به جای آنکه اشتباه و شکست سکوی پرشی برای اصلاح و بهبود باشد ، مردابی می شود برای ایستایی و ما به جای پذیرش واقعیت و جاری شدن ، با تحریف واقعیت هر روز بیشتر فرو  می رویم .
لینکلن می گوید : همه ی انسانها خود را گول می زنند ، برخی همیشه خود را گول می زنند ، اما تمامی آدمها همیشه خود را گول نمی زنند .
سرزنش و یا انکار خودفریبی هم نوعی فریب است .آدمها می توانند خود و یا دیگری را ناخواسته فریب دهند ، همان گونه که صادق ترین ما نیز این گونه می کند . 
صداقت با دیگری نیاز به آن دارد که با خود صادق باشیم . دروغ گفتن چندان دشوار نیست . می توانیم با تحریف واقعیت ها خوابی خوش (لالایی دروغ ) داشته باشیم . خوابی که می تواند هر لحظه با رویای واقعیت
آشفته شود ، از این رو هراس از بیداری جزء جدایی ناپذیر دروغ است. اما ، با صداقت و جسارت ، بیداری خوشایندتری خواهیم داشت و .........  
چنین صداقتی نخستین گام در خواست دگرگونی است .....
(ادامه دارد)

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*مکانسیم دفاعی ، راهبرهایی که من ( ایگو ) برای فریفتن فرا من ( سوپرایگو ) به کار گرفته می شود ، مکانیسم دفاعی نامیده شده است . به نظر فروید ، دفاعی بودن در سالم ترین اشخاص اجتناب ناپذیر است .
*تصورات قالبی ، باور به این که تک تک اعضای یک گروه خاص ویژگیهای مشترک و معینی دارند . مانند این که زنها احساساتی هستند و مردان ابزارگرا . این تصورات اثر تقدم که نوعی پیشداوری است ایجاد می کند .
*نظریه ی تلویحی شخصیت implicit theory personality، استنباط مجموعه ای از صفات در مورد یک فرد با دانستن تنها یک صفت . مثلا این که اگر بدانیم فردی باهوش است ، اورا با اعتماد به نفس و خلاق و ….تصور می کنیم . ( تله ای که آموزگاران بسیاری در ان گرفتار می شوند .
*ساده سازی مفرط oversimplification، گاهی اوقات که نمی توانیم اطلاعات پیچیده ی اطرافمان را درک کنیم . بخشی از آنها را حذف می کنیم تا فهم ان ساده تر شود .
*همبستگیهای فریبندهillusory correlation ، به نظر ما تمایل داریم روابطی را ادراک کنیم که وجود خارجی ندارد . تصور نادرست یک رابطه را همبستگی فریبنده نامیده اند.

لطفا در مورد فونت نظر بدهید . زیادی کوچک نیست ؟ چمشماتون ناراحت می شه ؟ قبلی بهتر بود ....

نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام
کمو بیش نوشته هاتو خوندم
یکم واسه ماها که زیر دیپلم هستیم سنگینه D:
به هر حال غرض از مزاحمت این بود که ازتون دعوت کنم توی چهارمین قرار بچه های بلاگ اسکای شرکت کنین .
واسه دیدن زمان و مکان قرار به این وبلاگ سر بزنین :
http://1st-gharar.blogsky.com
( قرار پنج شنبه همین هفته است )
خوشحال میشیم تشریف بیارین (:

بهروز چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:20 ق.ظ http://soorna.persianblog.com

سلام . مطالب آموزنده و جالبی دارید اما من هیچ چیز از نام وبلاگتان نفهمیدم . چرا شدن؟ مشتاقم که بدانم.

حامد چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:50 ب.ظ

ذهن و واقعیت و خود فریبی از مسایل جذاب و بحث برانگیز اند. نیچه درباره چگونگی پیدایش ذهن و هوش نظرات جالبی دارد. در نظر او هوش پی آمد شرایط هستی ماست. اگر به داشتن آن نیاز نداشتیم نمی توانستیم آن را داشته باشیم و اگر می توانستیم به شکل دیگری زندگی کنیم نمی توانستیم آن را به صورتی که هست داشته باشیم. در ابتدا تنها بی نظمی پنداره ها بوده است. پنداره هایی که با هم سازگار بوده اند باقی مانده اند. و در این رهگذر ذهن بوجود آمده است. وسیله ای برای برابر دیدن چیزها . منظم نشان دادن بی نظمی ها . تاکید بر شباهتها . رده بندی کردن و به صورت برنامه در آوردن به منظور هوشمندی پذیری و محاسبه. در واقع ذهن یک ابزار است برای ساده کردن پیچیدگی واقعیت. گفتم پیچیدگی یاد ادگار مورن افتادم. او بحثهای مفصلی درباره پیچیدگی و سیستمهای پیچیده دارد. او نیز به مساله ذهن و چگونگی پیدایش آن می پردازد. و جالب است که می گوید تا به حال علم کاری جز ساده سازی و عقیم کردن واقعیت نکرده است. او می گوید تنها هدف علم ساده کردن پیچیدگی ها و بی نظمی های طبیعت است تا قابل درک و شناخت گردد. او علمی را معرفی می کند که پارادایم آن پیچیدگی است.بگذریم. البته دیدگاه نیچه بیشتر فلسفی بود ولی بررسی ادگار مورن فلسفی-علمی بوده و قابل اثبات است.
به طور خلاصه ذهن نه ابزاری برای شناخت بلکه ابزاری برای ادامه زندگی است. گونه خاص انسانی بدون ذهن قادر به ادامه حیات نبوده است (این مساله را ادگار مورن بررسی می کند) و مطابق با زیاد شدن و پیچیده شدن نیازهایش ذهن او نیز تکامل یافته است.
البته در اینجا برای من سوالی پیش می آید. اگر ذهن تنها به خاطر رفع نیازهای زیست شناختی انسان بوجود آمده است پس چرا اکنون همین ذهن این راز را فاش کرده است. بنابر گفته های فوق ذهن باید پیچیدگی ها را ساده کند بگونه ای که زیستن راحت تر امکان پذیر گردد.پس چرا اکنون ذهن چگونگی پیدایش خود را برملا کرده است و بدین ترتیب ما را با یک پیچیدگی مفرط و سردرگم کننده رها کرده است. و در ضمن زیستن در حالی که می دانیم همواره در حال فریب خود و تحریف واقعیت هستیم بسیار تلخ و دشوار است. آیا ذهن بر علیه خود شورش کرده است ؟ آیا ذهن قوانین خود را نقض کرده است ؟ چرا ؟ آیا همین دریافت نیز به گونه ای تحریف و فریب را با خود به همراه دارد ؟ چرا ؟ آیا این دریافت غیر ذهنی است؟

رویکرد زیست شناسی تکاملی بخشی از پیچیده شدن مغز را تبیین کرده است ، حتما چیزی درباره اش خواندی ....در مورد شناخت اگه بتونم ساده بنویسم ، حتما مطالبی رو خواهم گذاشت ...منتظر دنباله ی مطلبت هستم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد