سلام ! واژه ای که هر بار با آن آغاز میکنیم بی آنکه آغاز را باور داشته باشیم ! سرد شده هوا . باران مستقیم به پوست کله همه ما نفوذ می کند. سرد میکند و می سوزاند. هوا را نمی گویم ! درد دلم را می گویم. سخت ابری شده آسمان این دل این روزها ... با دیدن هر بچه شاپرکی پر می گیرد به هوای رسیدن ! رسیدن به آنهایی که باورشان ندارد و هیچوقت نداشته و نمی رسد . نه به آنها و نه به باورشان. شاید طلوع لحظه خوبی باشد برای تکرار نکردن یک روز دیگر ... شاید کوه ....شاید همین دم در زیر باران همین روزها . صاف بایستیم و فریاد بزنیم که امروز روز دیگریست. شاید روز آغاز نباشد اما خود آغاز که هست . آغاز باور کردن . آغاز رسیدن ...
حتما احسان را می شناسید ،در آن پنجره ی کوچک نوشته و نظراتش را خوانده اید ،این هم یکی از دست نوشته هایش است ......
سلام....
مهم حس درونيه آدمه....وقتی به اين نتيجه رسيدی که الان وقته آغاز کردنه ....آغاز کن...نبايد منتظر هیچ بهانه دیگری بود...موفق باشیی.
فردا روز دیگریست...! یا امروز...یا همین لحظه؟
سلام . میدونی شاید حرفی که میزنم ی مقداری شعاری باشه اما واقعیته : ما آدمها باید به ی آغاز نو در زندگی مون احساس نیاز کنیم تا بعد از آن بخواهیم که حس آغاز رو تجربه کنیم . ما باید قبل از آغاز ٬ آن رو درک کنیم تا بتوانیم درست و موثر آغاز کنیم . در آخر اینکه آغاز خودش ی نتیجه است ٬ نتیجه همه تفکرات و احساسات و تلاش های ی انسان .
حالا ببینم : درست گفتم ؟؟؟ شعاری بود ؟؟؟
دیشب آپدیت کردم . بی وفا !! دیگه دوستم نداری !!! ( با ی چشمک ) .
راستی چرا این حسهای درونیه آدم کمتر رنگ واقعیت می گیره ! من بیست و سه ساله می خوام آغاز کنم .
به نظر شما اشکال کار از کجاست !!!