چه قدر دلم برای تو و حضور سبز و پویایت تنگ شده بود . پیشترها که گه گاه بی خبر و ناگهانی می رفتی ، من هم از رفتن باز می ماندم ...
اما ، این بار که نبودی ، اتفاقهای دیگری افتاد که همچنان .......این روزها هر لحظه اش سرآغاز قصه ی تازه ای است که نمی دانم پایانش را ... بارها و بارها به ته دره ی دلهره ها سقوط کردم و گمان بردم که دیگر لحظه ی پایان است ...اما به ناگاه به فراز قله های شادی پروازم دادند ... این روزها فاصله ی دلهره ها و شادیها از تار مویی نازک تر است و انگار این خود زندگی است ... رفتن و رفتن ، عبور کردن و جاری شدن ........
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی !!!!
حسين پناهی
مثل همیشه شعرهای زیبا ....
صفحه ی کامنت وبلاگت باز نمی شه !
سلام عزیزم
خوبی
وبلاگ باحالی داری
امیدوارم موفق باش ی
خوشحال میشم ببینمت
قربانت سارا
سلام
خوبم
تو خوبی ؟
اومدم دیدمت ، خوشحال شدی ؟؟
قربانت مریم
سلام // مثل همیشه زیبا بود مریم جان
شروع مجدد بلاگ اسکای رو تبریک میگم.
من انقده ذوق زده شدم ... آخ جون باز هم وبلاگ!
تولدتون هم مبارک باشه !
سلام.
برای رسیدن به قله ها همیشه دره هاییست که باید از آنها بگذری.
امیدوارم اولین دره را بدون خستگی طی کرده باشی.
تولد دوباره ات مبارک !
دره ها پی در پی و بی انتها هستند ....بی پایانی و بی آغازی ....
خستگی هم ناگزیر می آید و می رود ....
کرانی ندارد بیابان ما.......مخلص مریم جان!
چاکریم رضاجان!
رفتن و رد پای زیبایت بر خاطره ها...
منتظر نوشته های خوبت هستم اگرچه با تاخیر بخونم و چندین پست را یک باره!
آمدن
رفتن
دویدن ...
نمی دونم چیزی به یادت میاره؟
هر زمان که دوست داری بیا .... منتظرت هستم !