توهم و واقعیت را با چه محکی از هم جدا می کنی. و اعتبار آن محک از کجا آمده است. شاید همان محکی که با آن توهم و واقعیت را می سنجی ٬ یک خطای شیرین ذهن باشد. توهم و واقعیت ٬ به یک اندازه انسانی ٬ شخصی و بی معنی اند. مساله این است که انسان ابتدا خط کشی را بی دلیل می گزیند و سپس با آن همه چیز را می سنجد. و قبلا هم گفته ام. همواره نقطه آغازین ٬ بی معناست و همواره انسان به نخستین چیز بدون دلیل مومن می شود. این است تراژدی زیستن. ولی چه احمقانه زیبا و دوست داشتنی است این تراژدی.
م ر ی م
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 ساعت 09:27 ق.ظ
به حامد : ابتدا کلمه ی توهم را ننوشته بودم و شاید بهتر باشد که جمله را بی آن بخوانی .... به آنچه می خواستم بگویم نزدیکتر است !!.... تصلیب از پی تسلیم !
واقعا؟!
جمله ات جای تامل دارد اما فکر نمی کنم مسیح تسلیم شده باشد.
تسلیم چی شد ؟
توهم و واقعیت را با چه محکی از هم جدا می کنی. و اعتبار آن محک از کجا آمده است. شاید همان محکی که با آن توهم و واقعیت را می سنجی ٬ یک خطای شیرین ذهن باشد. توهم و واقعیت ٬ به یک اندازه انسانی ٬ شخصی و بی معنی اند. مساله این است که انسان ابتدا خط کشی را بی دلیل می گزیند و سپس با آن همه چیز را می سنجد. و قبلا هم گفته ام. همواره نقطه آغازین ٬ بی معناست و همواره انسان به نخستین چیز بدون دلیل مومن می شود. این است تراژدی زیستن. ولی چه احمقانه زیبا و دوست داشتنی است این تراژدی.
به حامد :
ابتدا کلمه ی توهم را ننوشته بودم و شاید بهتر باشد که جمله را بی آن بخوانی .... به آنچه می خواستم بگویم نزدیکتر است !!.... تصلیب از پی تسلیم !
تسلیم و تصلیب و تثبیت...
تثلیث گمان کنم درست تر است.
آخر در الفبا سه تا «س» داریم.
خوشحال شدم که اینجا اومدی ......
سپیده دمان
در جان خویش
آواز خروسی می شنوم از دوردست؛
و با سومین بانگش
در می یابم که
رسوا شدم!!!
مگه مسیح تسلیم شد؟!
تسلیم خداوند بود .... نبود ؟؟؟