اختلال جیب *

دخل من با خرجم عجیب نمی خونه ، اصلا هیچ جوری بی حساب نمی شن ، همیشه این دخل کم می یاره ، نمی شه هم زیادش کرد چون وقت کارکردن هم ندارم !! تا همین دو ساعت پیش ، من به جیب درد دچار شده بودم . اختلال جیب یعنی پول خونت اومده پایین ، وقتی به این مرض دچار بشی ، در برآوردن نیازهای اولیه ای مثل به کلاس زبان رفتن ، مسافرت رفتن ، کتاب خریدن ، عیدی خریدن برای دوستان وا می مانی . البته این ها مثل آب هستند یعنی می شه یه چند روزی رو سر کرد . اما ، بی پولی یعنی نداشتن اینترنت ! و من تو هوای اینترنت و وب لاگ نفس می کشم ، من اگه با تو حرف نزنم ، اگه پیامهای تو رو نخونم ، زیر خرواری از احساس بی تو بودن زنده به گور می شم . ……من اینجا سر انگشتان تو را می جویم به مهربانی .... و دشوار است بی تو بودن ……

اما ، اینا مال دیروز بود ، از امروز می تونم از سایت دانشگاه وب لاگ رو بخونم و بنویسم ، با اتوبوس طی طریق کنم و حتی مترو ، این جوری احوالات جیبم بهتر می شه ….. و از همه مهم تر ، نیاز من تو رو هر روز دیدن *….و تو چه ساده پاسخم می گویی و تو نمی دانی چه قدر این سادگی ات را دوست دارم ......

*
pocket
*
نقل از پوسف

نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:19 ق.ظ http://wwwdanesh.blogsky.com

مجنون چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:16 ق.ظ

congragulation!

مهیار چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.ensanvazendegi.persianblog.com

چه جالب ، که شدن (طی طریق کردن ) خودش بشه هدف ...
هدف ...

حامد چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ق.ظ

بیا بریم تو کار مواد. شروین می گفت خیلی توش پوله.

تو برو ، پولش رو بده به من ، هر دومون بریم که فایده نداره .. می برنمون زندان .. پولها هم به درد نمی خوره .... تو برو ، هم تو کار مواد و هم زندان .. منم پولهات برات خرج می کنم ..

آرتا چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام. این درد مشترک ...
خوبه که به این خوبی و راحتی همه چیز رو واسه خودت حل میکنی!

الهام چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:39 ق.ظ

خودت که خوب بلدی مریم جان چه جوری دخلت را باخرجت جور کنی. اه مثل اینکه شبیه نظر بالایی شد!

آیه‌های زمینی چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:37 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com

من آخرش نفهمیدم که چرا پس من دچار این pocket disorder نمی‌شم با وجود این همه کار نکردن و ولخرجی. جداً عجیبه ها!

خودت می گی نمی فهمی ، یعنی دچار هم باشی ، نمی فهمی ..
مانیک - دپرسیو رو چه به تشخیص ؟؟؟

اولیور توییست چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:47 ب.ظ http://homosapiens.blogsky.com/

کوزت!

باربد شمس چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:46 ب.ظ http://river.irancad.net

عیلرغم قلم شیوایت و سادگی بیانت که هر روز از آن ادبیات گنگ و قلمبه سلمبه ای که بعضی دوستان گرفتارش هستند دور می شوی و به پختگی و کمال نزدیکتر ... اما به نظر می آید در نوشته هایت نگاهی خصوصی به اطرافیانت که هر کدام در جای خودشان نقشی در زندگی روزمره تو بازی می کنند ( دنیای غیر مجاز) داری در حالی که در طی روز با آنها به نحوی از انحاء حشر و نشر می کنی ولی در ادامه همان ارتباط یا حتی بعضا با تکرار همان ها در نوشته هایت این طور می نمایانی که با این وبلاگ باز گو کننده بخش تکمیلی گفتگوهای دوستانه ات هستی (شاید هم آن گفتنی هایی راکه نمی توانی بیان کنی را اینجا با جسارت دنیای مجاز بی رودربایستی با آنها مطرح می کنی عرض کردم شاید ...) این به نوبه خود به تنهایی اصلا بد نیست اما عمومی بودن این وبلاگ به نوعی در تناقض با رفتار شماست. همیشه با خواندن نوشته های شما سرشار از این احساس می شوم.

وب لاگ را فضای خصوصی - عمومی می دانم . آن بخش از فضای خصوصی که عمومی هم می شود . ( چرا این فضای خصوصی را به عمومیت می گذارم نیز بحث دیگری است و اگر سوال شما این است ، پاسخ می دهم )
جسارت بخشی از ارتباط است . ارتباطی که نتوانی در آن جسور باشی ، ارتباطی پوچ و بی مقدار است . از این رو در همین جا هم - ارتباط نویسنده ی بلاگ با مخاطبش - حضوری بدون سانسور دارم . و در بقیه ی موارد ...... و راستش اگر نیاز به فضای مجازی باشد ، فضای میل مناسب تر است ، از این رو احتمال شاید به صفر نزدیک تر می شود .
تو تو هستی و نه هیچ کس دیگر .....
زمانی که تو را مخاطب قرار می دهم ، می خواهم که هر کس با هر میزان ارتباطی که با من دارد ،مخاطبش باشد و می تواند هر برداشتی که می خواهد داشته باشد .....
من دوست دارم که وب لاگ را زندگی کنم ، و اینجا بازتابی از من است ، از این رو ادامه ی لحظاتی است که زندگی می کنم . و باور کن که وب لاگ بخشی از من است نه فقط صفحه ی سپیدی که در آن بنویسم ، حضور بی رد دوستان و آنان که میایند و می نویسند ، همه را دوست می دارم ....
پیشتر ها گفته بودم که نمی خواهم وب لاگ فقط آموزشی ، فقط دفتر خاطرات شخصی و یا تنها فضایی برای ارتباط ..... تلاشم این است که شدن همه ی این ها باشد و هیچ یک نباشد ! .......

ممنونم از بازخورد و نگاه نقادانه ات ....

نمی دانم هنوز هم تناقض بر سر جای خود باقی است یا نه ، اگر حرفی بود می شنوم و اگر سوالی ، حتما پاسخ می دهم .....

باز هم ممنونم ....

خانه آبی پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:54 ق.ظ http://khaneheabi.persianblog.com/

آن وقت میگویی چرا خلایق معتاد ودزد می شوند بابا دوست ناباب(مثل حامد که تو را به کار مواد تشویق میکند!) جیب خالی،عرق آماده،منقل داغ و...!

حامد پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:34 ق.ظ

یوسف جان. اولا دوست ناباب خودتی. بذار اول با هم آشنا بشیم ٬ بعد اینجوری خودمونی شو.
ثانیا من بی گناهم. شروین با دلایل فیزیولوژیکی-جامعه شناختی-اقتصادی-معنا شناختی اثبات کرد که این کار خیلی توش پوله. این آدم بد آموزی داره من چی کار کنم. و الا من که کلی بچه مثبتم.

م ر ی م پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:10 ق.ظ

یوسف می ای دیزین یا نه ؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد