حق داریم در تصمیم گیری غیرمنطقی باشیم

منطق فرایندی استدلالی است که می توانیم از آن برای قضاوت در مورد خودمان یا دیگری استفاده کنیم . اما هر استدلال منطقی در عمل به همان نتیجه ی منطقی منجر نمی شود . مسئله ی اساسی برخورد منطقی در حوزه ی احساسات و هیجانات است . گزاره ها از نظر منطقی یا ارزش درست دارند یا غلط . گر چه منطق فازی از این سیاه و سفید فراتر می رود . اما در بسیاری ار موارد همین منطق دوارزشی را آموخته ایم و طبق آن قضاوت و عمل می کنیم .
منطق و استدلال لزوما نمی توانند چرایی احساساتمان را به ما بگویند . احساسات انسان از مقوله هیچ یا همه نیست . احساسات انسان به شرایط زمانی - مکانی وابسته است . گاه در آن واحد خواسته های متفاوت داریم . و منطق در حل مسائل ناشی از انگیزه های متضاد کارساز نیست .
اما ، این تمام قضیه نیست . روی دیگر سکه به نیرومندی این ابزار در سلطه جویی بر خویش و دیگری اشاره دارد .
منطق همان چیزی است که دیگری برای اثبات اشتباهات تو آن را به کار می گیرد . و انگار به ما گفته اند که راه درست همان است که می توانی با گزاره های منطقی توجیهش کنی . انگار منطق در آن فضای زبانی بهتر از ما در این فضای انسانی قضاوت می کند .
و این چنین ما به جای آن که خویش را به تمامی بپذیریم به بازی منطق گرفتار می شویم و به دنبال توجیه و استدلال ، بخشهای توجیه ناپذیر خویش را ناخوشایند دانسته و سانسور می کنیم ....
ادامه دارد