آفُرینش من ؛زنگ تفریح زندگی

زنگ تفریح همچنن ادامه دارد ،  .... سینما ، کافی شاپ ، دیدار دوستان قدیم و گردگیری خاطراتی که زیر تلی از فراموشی رنگ باخته بودند ..... اما ، انگار حافظه ام را از دست داده ام ، پیشتر ها هر لحظه ای با تمام جزییاتش در انبار این حافظه ذخیره می شد اما ، دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی آورم که هر بار می آفرینم  ..... هر بار که در هزارتویه گذشته ها سفری ناتمام را آغاز می کنم ، هیچ چیز را به شکل پیشین اش نمی یابم ..... خاطره هایم دست مایه های تخیلم می شوند و من خویش را  در این داستان تخیل می کنم ، گر چه به تازگی ناگفته هایی را گفته ام اما هنوز هم کتابی نانوشته در پس پرده ورق می خورد ، بی هیچ خواننده ای !  ...... تلاش من در نوشتن زندگی نامه نافرجام ماند از این رو دست از این قصه  بر داشتم  و خویش را به جریان سیال ذهن می سپرم و این چنین قصه ی آفرینش این من نگاشته می شود ، بی هیچ تلاشی در حفظ واقعیتها و ترتیب وقایع که جستجوی حقیقت من  را بر ثبت بی چون و چرای وقایع پیش افتاده ی پیشین ترجیح می دهم ، از این رو ، زندگی ام زنگ تفریحی است برای آفرینش این من ...... و زنگ تفریح همچنان ادامه دارد .......