هیچ نبود
سرانگشتان بازیگوش باد
در دستهایم گره خورد
و چشمهای برکه آرام و صاف
نگاهش را به من سپرد
من نبودم
او نبود
واژه نبود
تنها نگاههایی در هم تنیده
و هزار شعر بی کلام
در وسعت هذیانی ابدیت
حامد ـ م
زمستان ۸۲