چند دوربین فیلمبرداری و عکاسی منتظر ما بودن …..به محض ورود با استقبال گرمی روبه رو شدیم و ما را نشاندن در جایگاه ویژه ! حاج آقای خوش اخلاق ، مفاد و قوانینی را که من هیچ ازش سر در نیاوردم با حوصله ی فراوان در عرض چند دقیقه توضیح دادن و من که کاملا در بین جادر و تور سفید و شال لباسم گره خورده بودم ، فقط تونستم جلوی امضاهای بغل دستی ام رو امضا کنم ! حالا خداوند اخر و عاقبت ما را به خیر کند که چشم بسته پشت سرهم امضا کردیم!!این نکته هم بد نیست که بگویم راستش من امضای به خصوصی ندارم و تقریبا از اون دوازده سیزده تا امضا هیچ کدوم شبیه هم نشد!!
بعد از امضاها ، به اتاق دیگری که شبیه اتاق تولد بود ، فراخوانده شدیم ، در اتاق مزبور که از وسایل گرمایی بری بود ، روبه روی آینه و شمعدانها نشستیم و نمی دانم بعد از چند بار گل چیدن و گلاب آوردن و کادو گرفتن ، بالاخره بغل دستی ام با یه نیشگون آبدار تقلب رسوند که لحظه ی موعود فرا رسیده و من در حالیکه از سرما ، دندانهایم بهم می خورد ،درست مثل پیرزنها با صدایی لرزان ، بله را گفتم!

(ادامه دارد)