کار ، اجتماع ، عشق
به عقیده ی آدلر ، هر کس با توجه به سه مولفه ی بنیادین ، زندگی خود را معنا می کند :
1- اول این است که ما در این دنیا زندگی می کنیم و ناگزیر باید با مشکلاتش را بسازیم . جسم و فکر خود را تقویت کرده و بدون ترس و ناراحتی به زندگی ادامه دهیم . سوالاتی پیش می آید که چرا نمی توانیم بهتر زندگی کنیم و یا اصولا زندگی چه فایده ای دارد ، ولی اینها جوابی ندارند جز آنکه ما انسانیم و متعلق به این کره ، پس ناگزیر باید با همه ی مشکلاتش مبارزه کرده و خود را به واسطه ی کار با همه ی خوبی ها و بدی هایش وفق دهیم . شاید بتوان گفت ، پذیرش آنچه هستیم کلید توانمندی ما درغلبه بر ناخواسته ها و راه رسیدن به هدف نهایی است .
2- ما فقط در این دنیا نیستیم و انسانهای دیگری هم در اطراف ما هستند که مشترکا با آنها زندگی می کنیم . پس برای یک نفر مقدور نیست که کلیه ی خواسته های خود را برآورده سازد . به علت ضعف وجودی ، همه ی انسانها به هم بستگی دارند . به همین علت ، تنها راه بهتر زیستن برای هر انسانی آنست که خود را در زندگی دیگران سهیم دانسته و از این دیدگاه نفع و زیان خود را بسنجد ، پس هر عملی که می کنیم باید حضور اجتماع انسانی را در نظر داشته باشیم.
3- مسئله ی دیگر آن که ، انسانها از دو جنس زن و مرد هستند و خواسته های متنوع و متفاوتی دارند . توجه به تفاوتهای این دو جنس ، مشکل عشق را حل می کند .

در مجموع ، روان شناسی فردی هیچ مشکلی را پیدا نکرده که با یکی از این سه مفهوم ، کار – اجتماع و عشق ، بستگی نداشته باشد