در ادامه
لب باز کردم تا بگویم
……. پیش تر از من گفت : مشکل تو اینست که با دیگران مسابقه می دهی نه با خودت در تلاشی که در این رالی قدرت و مصرف عقب نیفتی حال آنکه در مسابقه ای دیگر همیشه بازنده ای . پرسیدم چاره چیست ؟ گفت ..همین طور که به حرفهایش گوش می دادم یکی از پشت سر صدایم کرد و به فریاد گفت : در مناقصه برنده شدی دیگر حرفهای او را نشنیدم ، ایستادم تا رسید را بگیرم احساس می کردم برای چندمین بار سکوی قهرمانی قدرت و مصرف را از ان خود کرده ام . در اندیشه فرو رفتم که ناگاه صدایی گفت : باز هم که ایستادی .

انگار این تعقیب و گریز را پایانی نیست این دور باطل ، رفتن و نرسیدن .