ولادت
می پنداری که این عشق راستین من است ؟
پس بر آستانه ی جسم تو می ایستم
لرزان و ملتهب از تب شادی و یقین
بر درهای زرین معبد تو
دست می سایم
و به سوی دیوارهای شفافت
به بالا می نگرم
و به نام تو نفصی بلند بر می آورم
چونان فریاد
ولادت