در یادمان نخستین شدنم!

هزاران هزار لحظه پیش از این با تمام وجود هستی خویش را فریاد زدم. من متولد شدم. ناگزیر به انتخاب تولد بودم. این انتخاب تداوم یافت. اما ناچار به استمرار این انتخاب نیستم.

تولد یا مرگ؟ تولد؟ آیا بی بهانه می توان زیست؟ نه! بیش از این بی بهانه نمی توان بود. ناگزیر به انتخاب مر گ هستم. اما آیا بی بهانه می توان مرد؟ نه! پس از این بی بهانه نمی توان نبود.

سرانجام تولد یا مرگ؟ هیچ یک!... شدن؛ ا نتخابی در لحظه، مرگ و تولد، تولد و مرگ. مرگ هستی لحظه‌ی پیش و زایش من در اینجا و اکنون.

شدن، بهانه ی من ...