لحظه ی عجیبی بود ، با این کلمه ی سه حرفی ، در حضور همگان اعلام کردم که توانایی و آمادگی تعهد دادن را دارم ...تعهد به همراهی و هم نوردی، تعهد به پذیرش تو آنگونه که هستی ، تعهد به گذشتن از مرزهای من ، تلاش برای رسیدن به مرزهای تو و فرارفتن از تمامی مرزها و بندها و در یک کلام متعهد شدم به تلاش برای رسیدن به اصل تمامی نیروها ، پیوستگی !
به هر تقدیر ، در فضایی از هلهله و شادی ، دست در دست یاران ابدی که با جشمان شفافشان بدرقه مان می کردند ، با قدمهایی استوار ، در زادروز تخستین شدنش ، شدنی دیگرگونه را آغاز کردیم ....
و اما ، از نخستین روزهایی که تصمیم گرفتیم تا قصه ی ما را رقم بزنیم تا لحظه ی موعود ، راهی طولانی را پیمودیم از دره های دهشتناک تردیدها عبور کردیم ، در گردنه ها گرفتار شدیم و در دامنه ها سرگردان …..
اگر راهنمایی و همراهی یاران همیشه رهنوردمان نبود ، پیمودن این راه ناممکن می نمود .
از این رو ، سپاس فراوان از آنانکه بی دریغ یاریمان کردند تا بتوانیم ، این مسیر صعب العبور را پشت سر گذاریم و قله هایی بلندتر را نشانه رویم .
امید که بتوانیم ،همراهی ایشان را ارج نهیم !
سلام خیلی حجالب می نویسی عالی بود لذت بردم
مریم جان بادرودفراوان..معلومه که قلم توانائی داری برایت بهترین آرزوهارادارم نازنین..همیشه تندرست وسبزباشی.
این خاطرات خودتون بود؟یعنی باید تبریک بگیم؟
رقص چالاک باران سرانگشتان بی تاب ات
مرا نواخت
و ضربه های دل
با موسیقی نگاهت آمیخت
و آنگاه سمفونی ما
در انتزاع رویای نقره ای عدم
بر عرصه بی نور سکوت
تابید
سلام . راستش چند باری به وبلاگت سر زدم و مطالبت رو خوندم اما چون مسئله ای خصوصی رو نوشته بودی و من هم که حساس .....
اما تعبیراتت در مورد ازدواج جالب بود : آره ٬ ما ازدواج می کنیم تا از منیت جدا شویم و ما شویم - ازدواج می کنیم تا سنگینی این بار رو تنهائی احساس نکنیم و همراه شویم با کسی که آن هم مثل ما فکر میکنه و عمل می کنه . اگه چیزهائی که گفتم : خام و کم مایه بودند به پای نداشتن تجربه بگذار .
امیدوارم که : همیشه ما باشید - همیشه درست و خوب به تعهدت عمل کنی - همیشه زندگی ات در میات شادی باشه و قدم هات استوار و در دست در دست یار ابدیت .
به مهران:
اگر فقط برای گریز از خلا تنهایی ازدواج کنیم ....بعد از ازدواج تنهاتر خواهیم شد ....به نظر من قبل از ازدواج باید که تنهایی رو بپذیری باهاش زندگی کنی تا بتونی از این تنهایی و منیت جدا شویم.....
آره من هم امیدوارم ....اما همیشه درست و خوب بودن ممکن نیست ...گاهی ممکن است بد شویم ...اما بد شدن مساوی از دست رفتن رابطه نیست ....ممکنه گاهی از دست هم عصبانی بشیم یا اصلا همدیگر رو دوست نداشته باشیم اما باز هم به معنای از دست رفتن رابطه نیست ....که همه ی اینها واقعیه ....
بالاخره خوبیه آزدواج اینکه که آدم با آدم ازدواج می کنه ...می تونه باهاش حرف بزنه و مشکلش رو حل کنه مثل ماشین و خونه نیست که حرف حالیشون نمی شه - این پارگراف آخر رو یکی از دوستان در محفلی خودمانی می گفت -
امیدوارم از این تجربه ها نصیب شما بشه ....!!البته اگه دوست داری ...
وای یک دنیا تبریک
یک دنیا شادی و آرزوهای خوب .
همیشه خوشبخت و شاد و سلامت باشید !
سلام خوبی امید وارم همیشه شاد باشی خیلی خوشحالم از خوشبختی هم نوع خودم منم شریک کن با خودت
هرچند خستم مریم ولی شادم وآرامم همسفر خوبی شاید بشم برات دوستت دارم نازی مطالبت دیونم کرد برم زود تر
این تردیدها از همه بدترند ...
تبریک میگم به این شروع قشنگ و محکم ...آفرین به تو :) ....خوشبخت باشید...
سلام . حرف هامو که دیشب زدم و شما هم لطف کردی و نقدش کردی ٬ دیدی گفتم که خام هستند !!!
نقدتون رو خوندم و با بیشترش موافقم مخصوصا اینکه : من هم می خواهم .
از اینکه کامنت هام برات مهم هستند و وقتت رو به آنها اختصاص میدی و حتی نقدشون هم می کنی : خیلی خیلی خوشحالم و باید بگم : لطف شما کم نشه .
آپدیت شد .
به دیوانه ی دیوونه!!
مرسی دوست خوبم .....می دونی که وبلاگ تو از اولین وبلاگهایی بود که من باهاش آشنا شدم و هنوز پرو پا قرص دوستش دارم ..تو هم که در جریان بودی !!
به پیام عزیز
من تردیدهام رو دوست دارم خیلی ...به نظرم اگه تردید قبل از ازذواج نباشه ، ممکنه بعدش مشکلات جدی تری بروز کنه ....
اما در تردید ماندن و یا جدی نگرفتنش و از کنارش ساده رد شدن ، خیلی آدم رو آسیب پذیر می کنه ..
به مهران:
خوب تو کلا با وبلاگ و وبلاگ نویسی جدی برخورد می کنی ..من هم این برخورد جدی رو دوست دارم و احساس می کنم فضای مجازی رو جایی برای بیان عقاید و تبادل نظر می دونی و این نوع برخورد رو من دوست دارم ....
سلام م ر ی م خانوم!
اول که مثل این که باید تبریک بگم حسابی! ذوق کردم! :)
دوم این که اون مریم خانوم که به شیطنت گفته بود برای ناشناس ماندن و من و رد گم کردن بهام پیشوند خانوم میبنده با این ریش بلند!
سوم هم که کتاب نامههای جلال و سیمین رو هنوز نخریدهام، اما وصفی که ازش شنیده ام و ناشری که دارد، نیلوفر، به شدت ترغیبکنندهاند و حتما میخرماش. گذشته از اینها من قلم جلال را وحشتناک دوست دارم. نمیتوانم نخوانماش هر چند موافقاش نباشم. ولی میدانی به چه فکر میکنم؟ اگر او زنده بود حالا ادبیات ما نه تنها جهانیتر شده بود که باطنا و واقعا بر قلههای بالاتری میپرید. بگذریم ...
باز هم شادمانیام رو از خودن این نوشتههای اخیر به خاطر کلیت ماجرا بهات اعلام میکنم و آرزوی خوشبختی میکنم عزیز!
آغاز را هیچگاه پایانی نخواهد بود و نیز پایان را آغازی. چرا که ذهن ما در میانه دو هیچ پرتاب شده است. این آغاز ٬ آغاز آغازهای دونفره مان بود ....
:))
تبریک میگم و امیدوارم در لحظات بودن با کسی که دوستش داری و دوستت داره بهترین لحظات زندگیت رو سپری کنی . مطمئنم با این عشق بی حد و مرز و اراده و آگاهی حتی بدون کمک دیگران هم می توانید راهتون رو نا قله و قله های بالاتر هم پیدا کنید . براتون آرزوی موفقیت شادکامی و سعادتی روز افزون می کنم .
حرف در این باره زیاد داشتم اما سری آسوده نه.پس تبریک...
به مریم :
راستش از روز اولی که اومدم و بلاگم را راه انداختم ٬ فکرم و اهداف جدی بودند . نمی خواستم محض وقت گذرانی وارد بلاگ بشم و دلم می خواست با فکرهای زیادی آشنا بشم . توی این مدت ی نتیجه از وبلاگ گرفتم و آن اینکه اولا : مطالبی که نیاز به ی کم فکر کردن و تامل داره کم تر طرفدار پیدا خواهد کرد و دوما عده ای وبلاگ رو فقط جائی برای تعریف از دیگران و خوش آمد گویی و از این جور چیزها می دونند .
اما : خدا رو شکر می کنم که دوست های من ٬ این چنین نیستند . هر کی که به وبلاگم میآد ٬ واقعا مطالب رو می خونه و حتی روشون فکر می کنه ( این از جواب های دوستانم کاملا معلومه ) و ایم برای من خیلی ارزش داره . میدونی ٬ برای من کیفیت کامنتها مهمه نه کمیت آنها .
دم در وبلاگم منتظرتم .
سلام مریم جان
خوب نمیدونم این ماجرا مال کی هست ولی مسکه حرفت درست از آب در اومد شما عجلتون بیشتر بود (چشمک)
من تازه از راه اومدم. خیلی هم از این کار جدید دلم پره . تقریبا قهر کردم اومدم . حالا ایشالا خوش باشید تا بعد با هم صحبت کنیم. به امید روزهای بهتر.
راستی اینایی که گفتی حرف دلت نبود که !!! داری به نظریات من راجع به ازدواج نزدیک میشی ها ! دیدی گفتم !!!
حالا وایستا ! مونده ! البته بیشتر واسه آقا داماد ! .چشمک.
وایییی چقدر قشنگ نوشتی . به بهترین شکل ممکن. با آرزوی خوشبختی.
مبارک باشد:)
مریم عزیزم تبریک خیلی خیلی خوشحال شدم امیدوارم همیشه در کنارهم رو به سوی قله داشته باشید. ببخش مدتی است شدیدا به روغنسوزی افتادم و نیازمند جایی دنج ببخش که دیر رسیدم ولی الان خوشحالم از ته دل. خوشبخت باشید.می بوسمت
ازاینکه در چنین روز فرخنده ای به دیدنت می آیم خوشحالم و خوشحال از اینکه توانسته ای فراتر از مرزهای تردید یقین را در آغوش بکشی .برای دوست داشتن رهایی از کویر خودخواهی لازم است و درود برآنانکه در سفر به دیار روشنایی از کویر خودخواهی گذشتند ..خلوت یک کاج در انتظار گامهای سبز تو می ماند
سلام به دوست خوبم . دیدم تو آپدیت نمی کنی ٬ بخاطر همین خودم آپدیت کردم تا شاید تو هم کوتاه بیای و آپدیت کنی . تاخیر داری ها ٬ اتفاقی که نیافتاده !!
نوروز شاد.پاینده باشید
سلام
واقعا فکر نمیکردی دیگه کسی کامنت بذاره بعد از قرن ها ! قسم میخورم !
ولی من اومدم و ضایع شدی !!! چشمک
هنوز هم بین خودتون من و تو جدا می کنید !
گذشتن از مرزهای من ... رسیدن به مرزهای تو ....
خیلی مونده تا قله های بلند تر !
سال نو مبارک
فقط همین رو بگم که خیلی بی معرفتی ٬ دوست من ! از این کارها نداشتیم ها !! اصلا چرا آپدیت نمی کنی !!! زود بیا که خیلی از دستت ناراحتم . اومدی ها !!!
سلام . ببین من از همه عالم پر روترم . این قدر به وبلاگت میام و کامنت میذارم تا بالاخره کوتاه بیای و آپدیت کنی ٬ می بینیم دیگه !!!
آپدیت شد .
تبریک میگم!برام خیلی جالب بود ازدواج دو تا وبلاگ نویس ! براتون آرزوی خوشبختی میکنم!
فکر کردی باهات شوخی می کنم !! هنوز ادامه داره .
آپدیت شد .
این قدر آپ نکردی تا من هم قهر کردم و تا ی مدتی آپ نمی کنم . خیلی بی معرفتی دوست من .
سلام دوست عزیز.....خسته نباشین---امیدوارم یه سری هم به ما بزنین....مطالب جالب و جدیدی رو در مورد کسب درامدتوسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی با نظارت بانک مرکزی ایران و سیستم طرح شتاب(کلیه بانکها) که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...راواسه بچه های وبلاگ نویس نوشته ام...... فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....با بهترین آرزوها...