در ادامه
.فریاد زدم . ادامه بده چاره چیست ؟ . هنوز فاصله ام زیاد بود و خوب نمی دیدمش اما شنیدم که گفت : چاره را خود می دانی . همین طور که می دویدم بلند بلند تکرار می کردم من می دانم !!، من می دانم !!
دستی را بر شانه ام احساس کردم که آرام می گفت : آبه کجا چنین شتابان ..آهسته تر ..کافی است تا هم گام من باشی نیازی به عجله نیست . نگاهش کردم به آرامی گفتم : فقط کافی است هم گام تو باشم ..هم گام تو .. به لبخندی پاسخم داد و گفت : بگو و همیشه به خاطرش بسپار که گذر عمر پرشتاب نیست این تویی که حرفش را قطع کردم و گفتم .
       رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
                                                رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

نظرات 11 + ارسال نظر
المیرا پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:09 ب.ظ

رهرو برود دیگه.. برود.

[ بدون نام ] جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:16 ب.ظ

شدن آپدیت می شه المیرا خوشحال.
تو چی می نویسی؟ که من کیف می کنم؟
....
:)
هر چند که همه داریم دست همو می خونیم.
دزدکی و کودکانه و بازیگوشانه..
همه هم می دونیم
مث اون حرفی که انسان مه الود زد
دنبای هم می دویم با این که می دونیم کسی از کسی عصبانی نیست..........

حامد جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:43 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

مریم چگالی اطلاعات توی این سری متنت یه کم پایین بود ...

رضا شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ق.ظ http://memusika.blogsky.com

نه در مسجد گذارندم که رندی/نه در میخانه کین مخمور خام است/میان مسجد و میخانه راهیست/غریبم سائلم آن ره کدام است؟
اینه مفهوم در راه بودن یا رهرو بودن:سوال حیرانی سوال حیرانی!سیکلی که خلاصی نداره و پیوسته است.همونطور که نوشتی!

خانه آبی شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:49 ب.ظ http://khaneheabi.persianblog.com/

مریم نوع نگارشت خیلی با قبل فرق کرده تو چه فضایی سیر میکنی؟

خانه آبی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 ق.ظ http://khaneheabi.persianblog.com/

ببخشید حواسم نبود باید برای شما هر چیزی رو موشکافی کرد تا دو زاری بیافته(البته با عرض پوزش) پیشنهاد میکنم به نوشتهای ماههای خرداد تا قبل یهینگاهی بکنی میفهمی سبک نوشتنت عوض شده...ضمنا نمیخوام بگم نوشته هات بد شدن نه فقط سبکش کمی به داستانهای کوتاه احساسی یا یه چیزی تو این مایه ها ...اصلا ولش کن سبکت عوض نشده !

باران چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 09:12 ق.ظ http://shamlo.blogsky.com

اگه زندگی هم بی اعتنا به تو می گذره ...( که می گذره ) ...تو بی اعتنا ازش نگذر !!!!

آرتا پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 08:36 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

واسه نوشته بالا چرا امکان نظر دادن نذاشتی! ؟
به نظرم که یه پایان بی نظیر بود واسه داستانت ! البته زندگی هیچوقت پایانی نداره!
راستی مریم جون؛ تولد وبلاگمونه و ما این روزا خیلی خوشحالیم. تو هم اگه بیای خوشحالترمون میکنی.

[ بدون نام ] یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:06 ق.ظ


بابا منم همینا رو می‌گم دیگه! ولی کو گوش شنوا؟
ایشالاه خود « هخا » میاد همه‌چی درس می‌شه؛ نشد هم نشد.

هزار و یک روزنه دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

مریم عزیز من زیاد میام اینجا...یعنی با هر آپدیتت میام...ولی نظر دادن واسم سخته...ولی میخونم...موفق باشی.

smbmvtwbtf پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:01 ق.ظ http://hisbtdgluirt.com/

pGGVNW <a href="http://iprbodbrpvdw.com/">iprbodbrpvdw</a>, [url=http://hvumgknrxqua.com/]hvumgknrxqua[/url], [link=http://hgfvnczyvbqc.com/]hgfvnczyvbqc[/link], http://ejtzmhvcdvqo.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد