بخشهایی از نامه های فروغ به پرویز

زندگی مشترک
......پرویز می دانی  چند روز است تو را ندیده ام . یک روز درست یک روز تمام است که وجود تو را در کنار خود احساس نمی کنم . صدای تو  را نمی شنوم و نمی توانم  مثل یک موجود خوشبخت خودم  را در میان بازوان تو پنهان سازم.

 پرویز  من نمی توانم خودم را با این فکر تسلی دهم که 20 روز دیگر تو  را می بینم ... نه ... غم من برای یک روز و دو روز نیست . اصولا  من  به این موضوع از نظر کمیت فکر نمی کنم  کیفیت  آن برای من  غم آور است . من نمی توانم از تو  دور باشم . دوری از تو مرا  رنج می دهد  حال چه فرق می کند اگر این دوری دو روز یا صد سال باشد...... .
-------------------------------------------------------------------------------------------------
پس از جدایی
...... در من نیرویی هست  نیروی گریز از ابتذال و من به خوبی ابتذال  زندگی و وجود را احساس  می کنم و می بینم که در این زندان  پابند شده ام . من اگر تلاش  می کنم  برای این که  از اینجا بروم تو نباید  فکر کنی  که برای من دیدن  دنیا های  دیگر  و سرزمین های دیگر جالب و قابل توجه است نه .

من معتقدم  که زیر این آسمان کبود  انسان  با هیچ چیز  تازه ای برخورد نمی کند و  هسته ی زندگی  را ابتذال  و تکرار مکررات  تشکیل داده و  مطمئن هستم که برای روح عاصی و سرگردان من  در هیچ گوشه ی دنیا  پناهگاه و آرامشی وجود ندارد .

 دلم می خواست یک نفر بود  که من  با اطمینان سرم را روی سینه اش می گذاشتم  و زار زار  گریه می کردم . یک نفر بود که مرا با محبت می بوسید . پرویز  بدبختی من  این است که هیچ عاملی  روحم  را راضی نمی کند گاهی  اوقات پیش خودم  فکر می کنم  که به مذهب پناه  بیاورم  و در خودم  نیروی  ایمان را پرورش  بدهم . بلکه از این راه  به آرامش  برسم اما خوب می دانم  که دیگر نمی توانم  خودم  را گول بزنم  روح من  در جهنم  سرگردانی  می سوزد  و من با نا امیدی  به خاکستر آن خیره می شوم و به زن های  خوشبختی  فکر می کنم که توی خانه ی شوهریشان  با  رؤیاهای  کودکانه ای  سرگرم اند  و با لذت خوشگذرانی های  گذشته هاشان را نشخوار می کنند ......

نامه های فروغ
---------------------------------------------------------------------------------------------------
در شعر فروغ صداقتی است که بسیار دوستش می دارم ... آن هنگام که عاشق است به راستی عاشق است ، غشق را فریاد می زند و بی پیرایه می گوید .... و زمانی که دوست نمی دارد نیز صادقانه و صریح می گوید ....
نظرات 13 + ارسال نظر
آرین پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:50 ب.ظ http://aryannet.blogsky.com

جالب بود ، مو نه تنم سیخ شد !
ای کاش می دونستم چرا شدن اسم اینجا شده
قشنگ بود تمام مطالب رو خوندم

نرگس و روزنه هاش پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

مدتها بود چنین مطلبی بهم انقدر مزه نداده بود....دستت درد نکنه..باید دوباره بخونمش...سادگی رو حتا سر مزارش حس میکنی....فیلم سرد سبز رو دیدی؟

عسل جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:34 ق.ظ http://maaaaan.persianblog.com

(چرا توقف کنم ! تنفس این هوای آلوده ملولم می کند) به خاطر همین زود رفت ! ولی حیفش بود !

حضرت بابک جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:08 ب.ظ

چنین کنند بزرگان!

احسان جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ

موافق نیستم !
نه با فروغ . نه با تو !
فروغ را عاشقانه می پرستم . به خاطر تموج احساسش
و دنیای زیبای راستگویش که مثل علی بونه گیر انسان را به خواب آرامی دعوت می کند ولی افسوس
که پایبندی های نداشته مان را با عصیانگری
پنهان می سازیم !
پرویز شاید تنها شاید با فروغ خوشبخت نبود
اما به یقین بی فروغ بد بخت ترین مرد عالم بود ...
روحشان شاد .

آرین شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:24 ق.ظ http://aryannet.blogsky.com

مرسی از یاداوریت عزیز حتما می خونم

حامد شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:24 ق.ظ http://www.dohich.blogdrive.com

اما تازگی زیر هیچ آسمان دیگری یافت می نشود. هیچ چیز تازه و کهنه نیست.....

پیام شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:54 ب.ظ http://payamra.com

شاید هم برای همین محبوب هستش ....

کنار شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:09 ب.ظ

دوست نمی دارم:)

کنار شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:09 ب.ظ

:(

مهران یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:42 ق.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام . همه می دانند که من در زمینه شعر کاملا بی ذوق و آماتور هستم . با این حال اینکه آدم بی ریا و رو راست باشه خیلی خوبه و من هم همین رو می خواهم .
آپدیت شد .

عسل یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:56 ب.ظ http://maaaaan.persianblog.com

ای هفت سالگی ---- ای لحظه ی شگفت عزیمت --- پس از تو هر چه رفت --- در انبوهی از جنون و جهالت رفت ...!

کیان سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:23 ب.ظ http://www.tardidha.blogsky.com

در یکی از سه گانه هایی که ناصر صفاریان درباره ی فروغ ساخته به نام سرد سبز آمده که فروغ علی رغم عشق به شاپور از او جدا شده به علت ذات سرکش و عصیانی اش که با نهاد ازدواج -که در هر شکل و نوعش حامل سنت و محافظه کاری است-کنار نمی آمده...این حسرت آخرین هم شاید به همین خاطر است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد