ناجی تنها با حضور قربانی،ناجی است ... بی او .... بی ناجی،قربانی ،دیگر قربانی نخواهد بود گر چه خود ناجی خویش می شود ... اما بی قربانی ، ناجی می میرد ..... و باز هم این اسطوره ی تهی ، ظهور ناجی .... انتظار ظهور ناجی .....
رایت می گی .. اما هر کسی را بهر کاری ساختن و عاقبت ناجی اینگونه بودش ... مثل قضیه این آرش میراسماعیلی هستش اگه درست نگاه کنی چون ایشونم این همه تلاش کرد این همه زحمت کشید اما آخرش چی شد؟
مریم جان نوشته هاتو پی گیری می کنم. خوب اگر بخواهیم این جوری نگاه کنیم ما در جهان دو قطبی ها گیر کردیم. همان طور که سفید د رمقابل سیاه معنا می دهد و هزاران چیز دیگر.حالا بیایم یه جور دیگه ببینیم مثلا شخصی که بر اثر سانحه ای دچار جراحت می شود آیا یک قربانی است؟ آیا می خواهد که قربانی باشد؟ و آیا کسی که به کمک او می شتابد یک ناجی است؟
سانحه و بیماری مسئله ای جداست .... منظور از قربانی در اینجا افرادی است که خود را قربانی می دانند و این افراد فقط از دید خودشان قربانی هستند ....
سلام اولا لینک من کوش خانم؟ ( چه طلبکاری هستم!) بگو خیلی میای سر می زنی که سراغ لینکتو می گیری؟ بعدشم چی؟ چی چی؟ چی بگم؟ چی می خوام بگم؟ اصلا حرف دارم که بگم؟ یا حرف ندارم که بگم؟ کدوم؟ چی میاد رد می شه؟ سیندرلا افسانه است. سیندرلا افسانه نیست. ناجی همان قربانی است. قربانی همان ناجی ست. پس منجی چه کسی ست؟ بازی با کلمات می کنم؟ چه کار می کنم؟ سوال می پرسم؟ سوال نمی پرسم؟ چرا من اینقدر دارم می نویسم؟ چرا نوشتن می یاد؟ و چرا نمی دونم چی می نویسم؟ من معمولا می دونم چی می نویسم. معمولا! ولی الان نمی دونم انگار. الان من زیاد دارم می نویسم؟ کم می نویسم؟ بازخوردم طولانی شده؟ من بازخورد نمی گم البته. من می گم کامنت. بازخورد به نظرم یه کلمه ی طلبکارانه است. مگه نباید سخاوتمندانه باشه؟ مگه وقتی چیزی برای کسی می نویسیم نباید تقدیمش کنیم؟ حرف زدن چی هست؟ اونم وقتی برای کسی؟ حالا بازخورد هم سخاوتمندانه ست؟ شاید. این فقط حسه. شاید فقط حس منه. من با "خوردن" و "بلعیدن" مشکل دارم شاید. بازخورد منو یاد خوردن می ندازه. چرا اینقدر می نویسم مریم؟ چرا؟ من نمی دونم. واقعا نمی دونم. معلوم نیست چرا این کارو می کنم. من کوتاه می نویسم توی کامنتام. طولانی کم شده. به این بلندی شاید هرگز ننوشتم. ولی این همه یعنی چی؟ تو شاید بتونی بگی. اینجا کامنت دونی توئه. "مال تو". "برای تو". محتویاتش مطلقا برای توئه. صبر کن. یک بار دیگه بخونم. شاید چند بار دیگه.... هیچی. هیچی نمی یاد تو ذهنم. فقط همین یه حرف ساده: ناجی همان منجی ست. منجی همان ناجی. نجات یافته. نجات دهنده. ناجی هم غلط مصطلحه که به جای منجی به کارش می برن. اینو یه استادی سر کلاس می گفت. چی چی... همین. زیادی حرف زدم. زیادی حرف زدم. حرفی ندارم الان. صبر کن. یک بار دیگه بخونم... شاید چند بار دیگه.... ناجی همان منجی ست. منجی همان قربانی ست. قربانی نجات یافته است. نجات یافته منجی است. نجات دهنده زنده است. نجات یافته در گور... در گور خفته است. نجات یافته زنده است. نجات دهنده زنده است. زنده است.... مرده است... زنده است.. مرده است.. زنده است........
ناجی بدون قربانی معنی نداره اما میشه که قربانی باشه و ناجی نباشه!نه یه ناجی همیشه پشت سرمون داره میاد،یکی هم درونمونه پس آره همون که تو گفتی. راستی من خیلی وقتها مطالبت رو می خونم اما نظر دادن در موردشون کمی سخته.
خوشحال می شم کامنت بذاری ... یا حداقل یه دست خط کوتاه !!
احسان
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 ساعت 10:41 ق.ظ
براستی چرا همه به دنبال ناجی اند ! یا دستی از غیر ...
انسان موجودی خودآگاه است و به واسطه ی خودآگاهی از تنهایی خویش نیز آگاه می شود از پی این تنهایی نوعی اضطراب او را فرا می گیرد و برای فرار از آن به اسطوره هایی پناه می برد . انتظار ظهور ناجی ، فرد را به نوعی انفعال می کشاند ............................بقیه ی قصه رو همه می دونیم !
[ بدون نام ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 ساعت 02:46 ب.ظ
بالاییها و پایینیها با همهشون موافقم ! همه راست میگین حالا میخواد ناجی باشه یا قربونی.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
به نوبت کم معنی میشن...ساخته ها..ساختگی ها..چند تا دیگه داریم؟
همونطوری که بی جهان ٬ خدا می میرد. بی مصرف کننده تولید کننده می میره. بی مومن ٬ پیامبر می میره...... بی همه چیز ٬ همه چیز می میره.
بی هیچ چیز ، همه چیز می میرد.
رایت می گی .. اما هر کسی را بهر کاری ساختن و عاقبت ناجی اینگونه بودش ... مثل قضیه این آرش میراسماعیلی هستش اگه درست نگاه کنی چون ایشونم این همه تلاش کرد این همه زحمت کشید اما آخرش چی شد؟
مریم جان نوشته هاتو پی گیری می کنم. خوب اگر بخواهیم این جوری نگاه کنیم ما در جهان دو قطبی ها گیر کردیم. همان طور که سفید د رمقابل سیاه معنا می دهد و هزاران چیز دیگر.حالا بیایم یه جور دیگه ببینیم مثلا شخصی که بر اثر سانحه ای دچار جراحت می شود آیا یک قربانی است؟ آیا می خواهد که قربانی باشد؟ و آیا کسی که به کمک او می شتابد یک ناجی است؟
سانحه و بیماری مسئله ای جداست .... منظور از قربانی در اینجا افرادی است که خود را قربانی می دانند و این افراد فقط از دید خودشان قربانی هستند ....
سلام
اولا لینک من کوش خانم؟ ( چه طلبکاری هستم!) بگو خیلی میای سر می زنی که سراغ لینکتو می گیری؟ بعدشم چی؟ چی چی؟ چی بگم؟ چی می خوام بگم؟ اصلا حرف دارم که بگم؟ یا حرف ندارم که بگم؟ کدوم؟ چی میاد رد می شه؟ سیندرلا افسانه است. سیندرلا افسانه نیست. ناجی همان قربانی است. قربانی همان ناجی ست. پس منجی چه کسی ست؟ بازی با کلمات می کنم؟ چه کار می کنم؟ سوال می پرسم؟ سوال نمی پرسم؟ چرا من اینقدر دارم می نویسم؟ چرا نوشتن می یاد؟ و چرا نمی دونم چی می نویسم؟ من معمولا می دونم چی می نویسم. معمولا! ولی الان نمی دونم انگار. الان من زیاد دارم می نویسم؟ کم می نویسم؟ بازخوردم طولانی شده؟ من بازخورد نمی گم البته. من می گم کامنت. بازخورد به نظرم یه کلمه ی طلبکارانه است. مگه نباید سخاوتمندانه باشه؟ مگه وقتی چیزی برای کسی می نویسیم نباید تقدیمش کنیم؟ حرف زدن چی هست؟ اونم وقتی برای کسی؟ حالا بازخورد هم سخاوتمندانه ست؟ شاید. این فقط حسه. شاید فقط حس منه. من با "خوردن" و "بلعیدن" مشکل دارم شاید. بازخورد منو یاد خوردن می ندازه. چرا اینقدر می نویسم مریم؟ چرا؟ من نمی دونم. واقعا نمی دونم. معلوم نیست چرا این کارو می کنم. من کوتاه می نویسم توی کامنتام. طولانی کم شده. به این بلندی شاید هرگز ننوشتم. ولی این همه یعنی چی؟ تو شاید بتونی بگی. اینجا کامنت دونی توئه. "مال تو". "برای تو". محتویاتش مطلقا برای توئه. صبر کن. یک بار دیگه بخونم. شاید چند بار دیگه....
هیچی. هیچی نمی یاد تو ذهنم. فقط همین یه حرف ساده: ناجی همان منجی ست. منجی همان ناجی. نجات یافته. نجات دهنده. ناجی هم غلط مصطلحه که به جای منجی به کارش می برن. اینو یه استادی سر کلاس می گفت. چی چی... همین. زیادی حرف زدم. زیادی حرف زدم. حرفی ندارم الان.
صبر کن. یک بار دیگه بخونم... شاید چند بار دیگه....
ناجی همان منجی ست. منجی همان قربانی ست. قربانی نجات یافته است. نجات یافته منجی است. نجات دهنده زنده است. نجات یافته در گور... در گور خفته است. نجات یافته زنده است. نجات دهنده زنده است. زنده است.... مرده است... زنده است.. مرده است.. زنده است........
سلام .. ممنونم که بهم سر زدی // وبلاگ جالبی داری .. با تبادل لینک موافقی ؟؟
من لینک شما رو هم گذاشتم اما تویه بلاگ رو لینگ ، اونجا هم فونتش بهم ریخته .. درست شد لینک بوی نرگس هم درست خواهد شد ...
ناجی بدون قربانی معنی نداره اما میشه که قربانی باشه و ناجی نباشه!نه یه ناجی همیشه پشت سرمون داره میاد،یکی هم درونمونه پس آره همون که تو گفتی.
راستی من خیلی وقتها مطالبت رو می خونم اما نظر دادن در موردشون کمی سخته.
خوشحال می شم کامنت بذاری ... یا حداقل یه دست خط کوتاه !!
و این داستان تمام نشدنی قربانی و ناجی ... و چه حیف که به تعداد قربانیان نیستند ناجیان
اتفاقا به نظرم بهتره ... دست کم اونهایی که ناجی ندارن خودشون ناجی خودشون می شن .... بدون ناجی انسان توانمندتر خواهد بود ....
من خواب دیده ام که کسی می آید
کسی که مثل هیچ کس نیست ...
من خواب دیده ام ...
« فروغ »
من حاضرم با جانفشانی و ایثار نقش قربانی رو بازی کنم !
قربانیان فداکارانی خارق العاده اند !!!!!
مرسی! :X :) آخیش... خیالم راحت شد :X چه بده آدم فکر کنه حذفش کردن :)
آره ... حذف شدن خیلی بده ....منم متنفرم از حذف شدن !
خیلی فلسفی شد ....
تو که خودت یه پا فیلسوفی !
انتظار بدون ِ کمک خود ناجی....
براستی چرا همه به دنبال ناجی اند ! یا دستی از غیر ...
انسان موجودی خودآگاه است و به واسطه ی خودآگاهی از تنهایی خویش نیز آگاه می شود از پی این تنهایی نوعی اضطراب او را فرا می گیرد و برای فرار از آن به اسطوره هایی پناه می برد . انتظار ظهور ناجی ، فرد را به نوعی انفعال می کشاند ............................بقیه ی قصه رو همه می دونیم !
بالاییها و پایینیها با همهشون موافقم !
همه راست میگین حالا میخواد ناجی باشه یا قربونی.