شبهای بسیاری را با خیال حضورش به صبح رسانده ام و کالسکه ی زرین خوشختی هرگز نیامد بسیاری آمدند و رفتند با همان اسب سفید که گمان می بردم ناجی باشند اما نبودند و حاصل این عشق ها ، کالبدی پژمرده است. چه قدر از آمدن و رفتن آدمهای رنگارنگ خسته ام . هیچ کس مرا سرشار از من نکرد من از من تهی شده .. شب از نیمه گذشته و ذهن نشخوارگرم همچنان در حال گفتگو با خویش است . همیشه خواب از من گریزان بوده و با این همه ، عمری است که روزگار را در خواب گذرانده ام تا او را ببینم که با تاجی زرین و قلبی نقره ای شتابان به سویم می آمد اما فقط به قدر عمر یک رویا با من بود …………
این شب سیاه طولانی را انگار که صبحی نیستو سرمای هوا را پایانی می خواستم آن قدر بیدار بنشینم که یک بار و شاید هم برای اولین و آخرین بار به گاه بیداری رویایم را ببینم . اما،از پس سالها ، انتظارم را پاسخی نگفته .دیگر امیدی به آمدنش ندارم شاید قرنهاست که در گور خفته شاید که ناجی مرده است و سیندرلا افسانه ای بیش نیست .

نظرات 7 + ارسال نظر
گلی جون شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ب.ظ http://girl.blogsky.com

من به آمدن صبح ایمان دارم!

سیندرلا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:38 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

من افسانه ام ؟ منو خوب نگاه کن .. من افسانه ام ؟

شاید تو افسانه نباشی اما من سیندرلا نیستم!

حامد شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

ادامه نمایش هم خیلی خوب پیش رفت. می خوام به یه عنصری توی این نوشته ات (و احتمالا بقیه نوشته هات) اشاره کنم. منظورم عنصر رنگه. تو توی این نمایش با بکاربردن عناصر رنگ دار ٬ یه تصویر رنگی برای مخاطب بوجود میاری که اتفاقا این رنگارنگی با مضمون نوشته ات که همون رنگارنگی دنیای رویا و خیاله خیلی هماهنگه و اینجا قالب و سبک کاملا در خدمت مفهومه. جاهایی که توش عنصر رنگ وجود داره رو اشاره می کنم. کالسکه زرین خوشبختی ٬ اسب سفید ٬ آدمهای رنگارنگ ٬ تاجی زرین ٬ قلبی نقره ای ٬ شب سیاه و کلا عناصر شب و روز که تلویحا رنگ رو با خودشون دارن. رنگ یک ابزار قوی برای ساختن تصویرهای قویه و در ضمن وقتی این رنگ آمیزی بصورت پنهان و در لایه زیرین متن انجام می گیره اثر گذاری بیشتری داره. یعنی اینکه مستقیما به رنگها اشاره نشه و در عوض رنگها تنها تداعی بشن.

... شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:44 ب.ظ http://dotchin.blogspot.com

دریا هم که باشی اسیر دست زمینی .............

باران یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:22 ق.ظ

شاید مرده باشد ...ولی ....!

ولی چی ؟؟ادامه اش رو هم بگو ...

پیام یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ق.ظ http://payamra.com

شاید .. اما اگه این شاید ها را هم نداشته باشیم چیکار کنیم ؟

شاید نه حتما !!اگر این شایدها نباشه خودمون دست به کار می شیم ... بی انتظار ناجی ...

من خودم و مسعود یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:54 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

بعضی وقتا ممکنه افسانه ها به واقعیت تبدیل بشن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد