سردم است اینجا .سرمای هوا مغز استخوان را می سوزاند...هوهوی باد و خش خش برگها سکوت شب تاریک را می شکنند...در این شب بی مهتاب ،چشمانم هیچ نمی بیند جز سیاهی... کالبد تهی از منم کرخت و بیحس در گوشه ی این ناکجاآباد افتاده است ...در رگهایم نه زندگی که مرگ جاری است ... مدتهاست که خورشید و ماه از قلمروی من هجرت کرده اند ...سالهاست که منتظرش  هستم ...تا این تهیای درونم را سرشار کند ...شاید خورشید را با خود بیاورد و نور را ... شاید روزی بیاید ،رنگ بردارد و روی تنهایی من نقشه ی مرغی بکشد ...آیا ناجی خواهد آمد ؟

نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:55 ق.ظ


مياد حتمن: چون منتظرشی.

خیلی از انتظارها بی پاسخ مانده ...

مهیار جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:39 ق.ظ

نبینم خانمی. دپرس می زنی.امید تو از دست نده مطئن باش میاد یک روز آفتابی، سوار بر اسب سفید ( چهار نعل هم میاد) خوب دیگه فکرش و نکن چون بعد از اون روز مرگی میاد .

آرتا جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:59 ق.ظ

امید بهترین درمان دردهاست!

امید واهی به احساس ناکامی ختم می شه .... وقتی با خیالاتت به امید متوسل شی و مستاصل بمانی ...امید درمانی نیست که خود درد است ... امید به دیگری فرساینده است .

مریم جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:19 ق.ظ

من یک تیکه اش رو نفهمیدم . منظورت از ناجی امام زمانه یا کیانو ریوز (نیو) تو ماتریکس؟؟!!!

مگه فرقی دارن ... هر دو ناجی اند ....

عمو رضا جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:50 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

نجات دهنده در گور خفته است!

شاید قرنهاست که به ازدحام کوچه ی خوشبخت نگریستم ...و تازه فهمیدم که ناجی مرده است...

باران جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:37 ب.ظ http://shamlo.blogsky.com

مردی می آید ...
مردی که مثل هیچ کس نیست ...
«فروغ»

مهران جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام . ما نباید منتظر آمدن منجی باشیم بلکه باید خودمان منجی خودمان باشیم . گره کار هر کسی یا رهائی دهنده هر کسی تنها خود آن فرد است .
به ما هم سر بزن . آپدیت شد .

باید دشواری است که می دانیمش اما عمل به آن سخت است ؟؟چرا ؟؟
برات کامنت گذاشتم دیگه!

الهام شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:07 ق.ظ

مریم خودتی؟!شک کردم.بعد در مورد لینکها باید ایدی وپسورد بلاگرولینگت را بدانم.و...

به چی شک کردی الهام جان ؟؟به من نمی خوره سیندرلا باشم ؟؟؟؟؟؟که شاهزاده بیاد .......

سپهر شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

سلام.....
من یادم رفت رنگ لینک ها رو دروست کنم....
اخه خیلی عجله ای شد....
هر وقت خواستی تغییری بدی...
خوشحال میشم بتونم کمکی کنم.....
چون حالا لینها رو درست کپی نکردی....در هر صورت..
موفق باشی...بای....

مرسی ازت .... خیلی لطف کردی ...

حامد شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:05 ق.ظ http://dohich.blogdrive.com

و این فرهنگ در جوامع کرخت و غیر پویا و سنتی بصورت اپیدمی رشد می کنه. اینکه همه منتظر یه قهرمان هستند تا یهو همه چیز رو بطور ناگهانی و اعجاز آمیزی دگرگون کنه. این انتظار قهرمان در ابعاد اجتماعی حتی به داخل احساسهای درونی و وضعیتهای روانی افراد هم رسوخ می کنه و اونها حتی در اون ابعاد هم منتظر ناجی و یک قهرمان می مونند. این افراد و جامعه اونها بطرز مضحکی دچار رویا ٬ خیالپردازی و سکون خواهند بود.
تنها کسی که بیشترین و اساسی ترین کمک رو می تونه به آدم بکنه تنها خود آدمه. خلاهای روحی ما رو معصوم ترین ٬ قوی ترین ٬ کامل ترین و عاشق ترین انسان هم نمی تونن پر کنن.

ناگهان رگبار شروع به باریدن کرد ... شاید زمان بیداری باشد ... شاید دیگر به جای آنکه دستان را برای یاری گرفتن دراز کنیم ... بر روی زانوی خویش تکیه کنیم و خود از جا بلند شویم ....

سیاهِ روشن شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ب.ظ http://pooy.blogsky.com

سلام
کامنتت رو تو نوشتهء سپهر دیدم. بعد اومدم اینجا دیدم همونجوریه...
خانوم خوشگل؛ جریان یعنی زندگی یعنی همون «شدن»!!! وقتی میگی تو رگات مرگ جریان داره یعنی چی؟؟ این تصور غلطیه از مرگ یا شایدم زندگی. همین که در شریان وجودت چیزی جاریست این نشونه خوبیه...
من بهت قول میدم تو خودت میتونی ناجی باشی نه تنها برای خودت بلکه برای...
و در ضمن این نگاه کدر با عشق شفاف میشه...

یه چیز دیگه راجع به کامنتت برای سپهر عاشق!!! بجای تنها بودن میشه عاشق شد بدون آویزون شدن و لذت عشق رو برد...
نه؟

بگشای ...
نگاه مهربانت را...
که گریزی نیست!
از زیبایی...
بگشای ...
قلب پاکت را...
که گریزی نیست!
از معشوق...

ندا سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام خانم مریم . از خوندن وبلاگتون بسیار لذت بردم.فقط یک مطلبو میخواستم بهتون بگم:

حقیقت وجودی شمارو هیچ کس نمیتونه پیدا کنه.اگر غذایی برای شما آماده باشه ممکنه شما گرسنه نباشید و اگر بستری برای خواب مهیا باشه ممکنه اون موقع خوابتون نیاد.شیوه زنگی را خودتان بجویید. یک شاعره آلمانی میگه:گاه آنکه ما را به حقیت می رساند خود از آن عاریست زیرا تنها حقیقت است که رهایی میبخشد.
با بردباری وشکیبایی از خودتون موجودی بیافرینید که هیچ وجودی نتونه جانشین اون بشه.
براتون روزهای روشن و سرشار از عشق رو آرزو میکنم.



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد