خشم وسیله ای -۴

در ادامه
چندین بار که علی کوره پایش به کلانتری کشیده شد ، یاد گرفت که بیمار روانی هر جرمی که مرتکب شود ، تبرئه خواهد شد . گاهی اوقات از پشت میله های سبز بیمارستان به بیماران نگاه می کرد و زیر لب می گفت ای کاش جای آنها بودم . با این همه ، مهربان تر از آن بود که امید مادر را ناامید کند .
آن روز هم تصمیم گرفته بود تا هر طور شده کاری بیابد و به قول مادر ، سر به راه شود . اما ،پس از ساعتها گشتن و نیافتن ، ناامید راه خانه پی گرفت . در راه به بستنی فروشی کنار چهارراه رفت و سفارش بستنی داد . می خواست از مغازه بیرون بیاید که صاحب مغازه تقاضای پول کرد ، علی کوره به اندیشه افتاد که حالا بهترین موقع است . دیگر حوصله ی این شبکه ی ارتباطات پیچیده و سر و کله زدن ها را نداشت . انگار که این سوی میله های جایی برای او نیست . گمان کرد که آخر خط او مجرمی بیش نخواهد بود پس چه بهتر که دیوانه باشد و به جای زندان به بیمارستان رود . در همین لحظه ، داد و فریادی راه انداخت و مغازه را بهم ریخت و صاحب مغازه را تا دم در بهشت روانه کرد . کمی دوید اما انگیزه ای برای فرار نداشت ، همان جا ایستاد تا مامورها بیایند . حالا ، آن آینده ی مبهم و تارک مثل روز برایش روشن بود
…….
روز دادگاه فرا رسید ، اندکی می ترسید که دیوانه ی خوبی نباشد ، اما ، می دانست که فقط کافی است خلاف تمام آن قواعد و قوانین عمل کند ، همین کافی بود تا از فردا در آن سوی میله ها از دار دنیا آزاد شود . او می دانست که ماندن و تسلیم نشدن در این شبکه سخت تر از خروجش است .
علی کوره به خوبی نقشش را بازی کرد و در پایان با لبخندی پیروزی خود را جشن گرفت .

نظرات 8 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:35 ق.ظ http://dardeshgh.blogsky.com

سلام به تو دوست عزیز وب لاگ زیبا و جالبی داری اگر وقت کردی یه سری به من هم بزن من در وبلاگم در رابطه با سکس در عشق صحبت می کنم البته نه اون سکسی که شما فکرشو می کنید با یک بار دیدن و خواندن مطالب به حرف من میرسی دیگه سرتو درد نمیارم منتظرتم (نظرات شما هاست که مطالب این وبلاگ رو می سازه)

علیرضا -وبلاگ خبرنگار دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.kalo.blogsky.com

سلام دوست عزیز
سطربه سطر از نوشته های زیبایت را خوندم
به کلبه درویشی ما هم سری بزن
منتظرتم...

جهان دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:55 ق.ظ http://davaran.persianblog.com

سلام .. اول فکر کردم یه داستان معمولیه بعدش که قسمت های قبلشیو خوندم خیلی برام جالب شد .. نکته های جدیدی داشت ..

حامد دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:27 ب.ظ http://dohich.blogdrive.com

همه برای علی موفق کف بزنید. مهم اینه که آدم به هدفش برسه و کارش رو هر چی که هست خوب انجام بده. مهم نیست هدف چی باشه مهم اینه که تلاشت رو بکنی و به اون برسی.
علی آقا خوش می گذره ؟؟ سفارش ما رو هم بکن. شاید یه روز اومدم پیشت ....
؛)

علی کوره دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:39 ب.ظ

آببببجی!!!!!!!!!!انقدر غیبته ما رو نکن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:12 ق.ظ http://payamra.com

sharmande ke man dar nazar gozashtan baraye dastan tabahori nadaram

آرتا سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:57 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

سلام مریمی. وای شرمنده. خیلی وقته پیشت نیومده بودم. چقدر مطلب اینجاست که باید بخونم!!!

زمینی جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:00 ق.ظ

اه .. من این جا نظر داده بودم! نیستش؟ الان هم یادم نمی یاد چی نوشتم ... آهان گفته بودم مریم جان فکر می کنی تمام ناهنجاری های علی کوره متعلق به بازتاب های رفتاری او در دوران کودکی است و عکس العمل مادرش؟ ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد