در ادامه
اما ، پسرک کم کم از دیوارهای کوچک خانه و محله پا به دنیای بیرون نهاد ؛ دنیای بزرگسالان . شبکه ی اجتماعی پیچیده ای بر مبنای ارتباطات .
منطق این مردمان زبان بود و حرف زدن ، از این رو پسرک از هیچ چیز سر در نمی آورد . منطق او خشونت بود و دعواکردن . این مردمان گرچه زبان خشونت را نمی دانستند اما آنها هم مثل مادر ناتوان تر از آن بودند که تاب تحمل داشته باشند و تسلیم نشوند . پس از مدتی ، پسرک گمان کرد که خشونت در اینجا هم زبان برتر است . اما ، این شبکه پیچیده تر از آن بود که به این سادگی تن به خشونت دهد . این شهر شلوغ ، گر چه به ظاهر بی در و پیکر می نمود اما ، قواعدی داشت سخت و نامنعطف. که به حکم سرپیچی اش برچسی نثارت می شد ، بیمار روانی و دیوانه.
ادامه دارد
درود
من نوید هستم و از وبلاگ نیک کار مزاحمتون میشم
وبلاگ خیلی خوب . پر محتوا . و زیبایی رو فراهم آوردید که باید بگم
به قول بچه ها . ای ولا
لطفا" بر من هم منت نهاده و به تارنمای این بنده حقیر هم نیم نگاهی بیندازید
نظری بدهید و ... ( وای چقدر پر حرفی کردم )
ببخشید سرتون رو درد آوردم .... منتظرم .. خدانگهدار
اما ميدانی تعداد این پسرک ها زياد هم کم نيست تک تک شهر را همين پسرک ها پر کرده است. پس چگونه است که که کسی می تواند با این زبان برتر مقابله کند ؟ راستش را بخواهی به ادامه اش اميدوار نيستم.
سلام مریم جان - پیگیرمطالبت همیشه هستم موضوع این دفعه خشم وخشونت است - خشم وخشونتی که توجامعه مون همه مون باهاش درگیریم انرژی افسارگسیخته ای که همه چیزراگاهی اوقات به ویرانی می کشدگاهی مثل سیلابی همه رادرخودش غرق می کندوماسکوت می کنیم که این موج بیادوبره -موضوع ایستادن دربرابراونه - ایستادنی که بدونه باخشونت نمی توان همه چیزرابدست اوردوبایدبه این ادمهافهماندکه درورای خشونت نیستی است نه هستی -۰بدونه باعربده کشی نمی تونه هرچی بخواهدبدست بیاره - اکه مادرنترسه اگه دوست نترسه واگه خیلی خیلی های دیگه بفهمندکه بازورنمی شه خیلی چیزهارابدست اوردفکرمیکنم وضعیت جامعه مون خیلی بهترازاین بشه درصورتی که همه دست بدست هم بدهیم - من هم منتظرادامه نوشته هات میمونم - امیدوارم دوست خوب من توزندگیت موفق باشی
می خوام و دارم:
تو
چه برچسب چسبناکی. اما نه چندان دلچسب ....