آنچه بر من گذشت

پرده ی اول : دوران پر مشقت تحصیلات تکمیلی
تا اونجا که یادمه دوسال پیش ، کارشناسی رو تموم کردم .... اما نمی دونم چرا توهم نقصان برم داشت .... راه افتادم دنبال تکمیلش و حالا داره کامل می شه ..... و  در حال حاضر  ترم سه هستم .... گر چه  ۱۴ واحد دارم اما انگار کل ۲۸ واحد رو با هم گرفتم .... تمام نمره های ترم پیش ناتمام است .... کار از دقیقه ی نود گذشته و به وقت اضافه کشیده .... و این ناتمامی  باید تا دو هفته  دیگه تموم بشه .... گر چه هنوز هیچ ننوشتم اما نگران نیستم ... بالاخره کم یا زیاد می نویسم .....

پرده ی دوم : هویت معلمی من  
تمام برنامه رو جوری ردیف کرده بودم که شروع ترم بهار همزمان با روز معلم بشه .... کلی دلم رو با خیال کادوها صابون زده بودم.... می خواستم ماشین ببرم که تویه حمل و نقل هدیه ها مشکلی ایجاد نشه ....آخه دوست نداشتم تو خیابون تابلو بشم با یه بغل کادو ..... اما دریغ از یه شاخه گل ... انگار تعریف معلم به  هدیه ی روز معلم است ..... و از ۱۲ اردی بهشت تا حالا دچار بحران هویت شغلی ام..... من الان چی کاره هستم ؟؟؟

پرده ی سوم : فریب در کانون
ماجرای من و کانون گر چه مدتهاست تمام شده اما تراژدی خورشید همچنان ادامه دارد ...تراژدی شخصیت زدایی ..... می گفتند دانشگاه هنجار است و ازدواج هم سازو کار هنجارسازی  است ... و اگر تن به هنجار دهی ، هیچ نمی فهمی ..... اما قصه ی تحقیرها و انگ های ناتوانی  به همین جا ختم نمی شود .... اگر عاشق باشی ، به تله ی رمانتیک گرفتار شدی .... اگر دوست دخترت با دیگری رابطه ی جنسی دارد ، نباید اعتراض کنی که در این صورت در بندهای حسادت و مالکیت اسیر شده ای .... اگر دین داری و مذهب باز هم هیچ نیستی و اساسا تو تفاله ی هنجاری مگر این که تن به هویت کانونی دهی ..... در اینجا می توانی معنا یابی ، اما به بهایی گزاف،  بهای آن  فروپاشی تمامیت و زوال خوی انسانی در توست ....رفتارهای انسانی ات همگی تله  هستند و مانع آزادی ات .... و البته  آزادی یعنی ؛ حل شدن در خورشید !!...... تو در زیر پتک منطقی  پوک نقدناپذیر اینجا و شرطی شدن های  پی در پی  خرد خواهی شد ..... همه ی هستی تو آیه ی تاریکی خواهد بود که تا همیشه تناقض بین من انسانی و من کانونی ات  را تکرار خواهد کرد ..... من فریب خوردم ، تو نیز شاید در فریب باشی ... تمام زشتیهای بیرون در اینجا با بوی گندی مضاعف به مشامت خواهد رسید .... توانمندی لافی گزاف اما متاعی پرطرفدار ... همان که به سودایش همه چیزت را می بازی ...... بهسازی فرهنگ ، آرمانی جسورانه اما مدفون شده در زیر گامهای سنگین قدرت ......

پرده ی چهارم : نت آرامش
پیشتر ها گفته بودم که حضورت نوید شکفتن مریمی سپید است .....و من در آغاز فصل شکوفایی خویش ، آرام تر از همیشه به شکار لحظه های شکفتن می روم .....آهسته اما پر توان ، با کوله باری از مهربانی و لطافت به سوی تو می آیم ...

رقص چالاک باران سرانگشتان بی تاب ات
                                             مرا نواخت
و ضربه های دل 
       با موسیقی نگاهت آمیخت
و آنگاه
سمفونی ما
      در انتزاع رویای نقره ای عدم
                           بر عرصه ی بی نور سکوت
                                                    تابید
                                                       حامد ـ م       
نظرات 17 + ارسال نظر
ستاره جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:58 ب.ظ http://3tarebaroon.blogsky.com

صحیح...........

آرتا جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:01 ب.ظ

مریم عزیز والدین منم معلم هستن و من از وقتی خودم رو شناختم هر ساله روز ۱۲ اردیبهشت برام یه روز هیجان انگیز بوده . چون هر دوشون با دستهای پر از گل و کادو میان خونه. میدونم ارزش روز معلم به این کادوها نیست و از اینجور حرفها ولی اینم میدونم که هر آدمی ته ته دلش از کادو که بدش نمی یاد!!!!
بهرحال امیدوارم از این به بعد هر سال با دست پر ( در واقع با ماشین پر) از کادو و گل به خونه برگردی!
روزت مبارک عزیزم!

م ر ی م جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:32 ب.ظ

به مریم
ببخشید که اینجا جوابت رو می نویسم ....گر چه میل هم می شه کرد .... اما ممکنه تو میل مشکل فونت ایجاد بشه ...
می فهمم چی می گی .... در این جور مواقع آدم احساس می کنه مشکلی داشته که دیگری از اون خوشش نیومده ... اما می شه این جوری هم گفت ..... اون یه مشکل داره که نتونسته رابطه رو حفظ کنه !! - چشمک !! --
کمبود اعتماد به نفس به این دلیل که با معیار دیگری در مورد خودمون قضاوت می کنیم .... دیگری معیارهایی داره برای خودش .... اگر معیارهای اون با ویژگی های ما جور در نمی یاد .... خوب نه مشکل از ماست و نه از دیگری ..... فقط ما با هم دیگه جور نمی شیم ، همین !.....
اون بخشی از اعتماد به نفس هم که کم می شه معمولا به جذابیت ها بر می گرده ... حس می کنیم که آدم جذابی نیستی -- بسته به شرایط ممکنه ، می تونه جذابیت فیزیکی باشه و یا هر بعد دیگری ....-- اما باز هم جذابیت و تمام معیارهای این چنین نسبی هستند ..... شاید بهتر آن باشد که ما خودمان معیارهایی برای خیوش وضع کنیم و خود را با آنها بنسجیم .... معیارهایی خودساخته و فارغ از نگاه دیگری ...
مریم عزیز
بسیاری از دوستان من هم مشکل تو را تجربه کردند اما انگار هر کسی به شیوه خودش تجربه کرده .و به شیوه ی خودش با آن کنار امده ..... اما گاهی اوقات بدون این که مشکلی حل شود از این یک نفر به نفری دیگر پناه می برند و مدام تراژدی ارتباط تکرار می شود ... مسئله ی من و دغدغه ی من اینجاست که فکر می کنم می توانیم جلوی این تراژدی را بگیریم .. و رابطه هایی عمیق داشته باشیم ...اگر یک بار به تمامی فقط به خودمان اعتماد کنیم ..... و هیچ کس را دوست نداشته باشیم و به دنبال هیچ کسی هم نباشیم ...فقط خود را دوست بداریم .... و مستقل از تمام دیگری ها به تمامی آنچه می خواهیم باشیم .... پس از این اعتماد به خود و دوست داشتن خویش به یکباره تمامی درها گشوده می شود چون به خویش اعتماد داری ....
من احساس می کنم که دختران

م ر ی م جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:58 ب.ظ

منظورت این بوده که دختران جلب ارتباطی می شوند که کمتر مورد توجه قرار گیرند .... به نظر من همه جوره هست ..... نمی دونم اکثرا چه طوریند اما این مدلش رو دیدم .... و فکر می کنم دلیلش هم اینه که دخترها از بازی نقش مامان لذت می برن .... هر چی پسرکوچولوشن بیشتر ناز کنه اونا بیشتر مامان می شن و حس فداکاری شون بیشتر گل می کنه ... پس جذب این ارنباط می شوند و اساسا ارضای این حس فداکاری براشون خیلی لذت بخش است ..... اما در مورد پسرها هم هر دو مدل را دیدم .. هم پسرهایی که از کم محلی خوششون می یاد و هم از اونهایی که از محبت کردن لذت میبرن ... بعید به نظر می رسه هیچ آدم سالمی از محبت دیدن . یا محبت کردن ناراحت بشه .... پسرها هم همین طور دوست دارن که مورد توجه و احترام باشن .... اما راستش برای این احترام و محبت در روابط دوستی نه چندان بالغانه ، حاضر به پرداخت بهای زیادی نیستند و اتفاقا دخترانی هم هستند که حاضرند با ارضای حداقل نیازهای عاطفی شان همه ی انچه پسر می خواهند را به او بدهند .... به نظرم ، یه آدم باید خودش باشه .و بعضی ها ذاتا مهربان هستند با همه کس ... اگر طرفین ارتباط آدمهایی بالغ و سالم باشند از نظر روانی ، نقش مادر یا فرزند بازی نمی کنند ..... گر چه گاهی برای نمک ارتباط لازم است اما اگر شور شود ، خوشایند نیست .... مهربانی و خشونت هر دو به اعتدال لازم است ... بازی موش و گربه گر چه بازی رایجی است اما از موضع برابر نیست و در طولانی مدت برای طرفین خسته کننده است و همیشه یکی تشنه است و دیگری سیراب ..... من خودم موضع برابر را ترجیح می دهم ... هم دوست دارم محبت کنم و هم دوست دارم محبت ببینم ، و اگر امکان هر یک از این دو حالت فراهم نباشه ..... رابطه رو حتما قطع خواهم کرد ....

آیه‌های زمینی شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:49 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


شدن!
آره بوی شدن میاد

تاریک خانه شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:52 ق.ظ http://darkroom.blogsky.com

دنیا در چهار پرده ،
یا چهار پرده از دنیا ؟!

الهام شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:15 ق.ظ

پرده چهارم را مدام بخوان وتکرار کن مریمی.

حامد شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:19 ق.ظ

چکشت رو بهم قرض می دی ؟

احسان شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:30 ق.ظ http://sooratak.8m.com

سلام
خیلی وقت بود سر نزده بودم
اخه صفحت سرعتش خیلی افت کرده
باری . نمی دونم چی انقد عوضت کرده که اینطور بی پروا به مرز قصه های کانه می تازی . منظورم کانونه !
اما هر چی هست مهم نیست . مهم شدنه ! موفق باشی !
خیلی گذشته اما روزت مبارک / فکر کن هر کس واست کامنت میذاره یکی از شاگرداته با یه سبد گل ! مطمئن باش که احساس من جز این نیست !

پیام شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:40 ب.ظ http://payamra.com

مواظب خستگی این بار تکمیلی باش .. کمک نمیخواهی .. ؟

زمینی یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ب.ظ

مریم عزیزم سلام
چند وقت است که نمی تونم برات کامنت بگذارم ... الان این چهار پرده رو خوندم و راستش خوشحالم که آخرش سرانجام نیک یا همون هپی اند است :)
راستی خانمی گفته بودی درگیر پایان نامه هستی؟ تو ترم ۳!!!
بابا خیلی زرنگی
روز معلم را هزار بار بهت تبریک می گم و اگر اجازه بدی دوست دارم شاگردت باشم.
امیدوارم نت آرامش تا پایان زندگیت ادامه داشته باشه.
دلم تنگ شده بود حسابیی

بابک چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:14 ب.ظ http://babak-m.blogsky.com

سلام.انشاالله دوران پرمشقت شما هم حل شود.آنروزها که با شما آشنا شده بودم لینک های زیادی نداشتید اما الان که پس از مدتی آمدم می بینم دوستان زیادی دارید.این نشاندهنده کارکرد خوب شما است.موفق باشی.

مهران شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:36 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

آیه های زمینی سلام . به نظر من با وضع موجود دیگه روز معلم هم برای خانواده ها معنی نداره ( از نظر مادی ) طوری که بعضی از معلم ها خودشون از بچه ها می خواهند که برای آنها کادو نیاورند . دعا کن که یک روزی هم من در ارشد قبول شوم هرچند اگر هم قبول نشدم که خدا بزرگ است . به من سربزن .

زمینی یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:16 ق.ظ

مریم عزیزم
وقتی کامنتت را خواندم خیلی خوشحال شدم. من هم دلم برایت تنگ می شود. امیدوارم همیشه شاد باشی و پیروز. راستی از پایان نامه ات چه خبر؟ و اگر اشکال نداره موضوعش را بگو.. دوست دارم بیش تر علاقه ها و دغدغه هاتو بشناسم.
باز هم ممنونم. کلی با دیدنت خستگی ام در رفت.

بهار سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام مریمی....چطوری؟
الان که فکر می کنم.....می بینم که احساس می کنم دلم برات تنگ شده.....چرا کم می نویسی؟....
وقتت کمه؟
راستی یه سوال مهم داشتم.....آیا شروین اینا رو خونده؟....
حتما بهم جواب بده.....چون برام مهمه....
اگه تونستی میل بزن....
خیلی هم حسی و هم فکری حس می کنم باهات(در این لحظه بعد از خوندن آنچه بر تو گذشت)
ببین می تونم بگم که احساس می کنم الان هم جایگاهیم...
هر دو یه جا:
تو پرده ی چهارم!...

دیونیسوس سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.dionysus.persianblog.com

با سلام
اینطور که شما می فرمایی چنانچه به هر علتی یکی از خواستها و نیازهای اولیه کودک برآورده نشود در اندیشه آن کودک بدبینی رشد خواهد کرد و یا استعداد این چنین کودکی بری بدبین شدن بالاتر خواهد رفت. اما این مشروط بر این است که ما نخست بدانیم که در ذهن یک کودک مفاهیم ناتوانی و یا قدرتهاب مافوق و کنترل تعریف شده اند و یا خیر. درست می گویم دوست من؟
شاد باش و قوی!

nc سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:54 ب.ظ http://missnc.blogspot.com

حضورت نوید شکفتن مریمی سپید است و نت آرامش یعنی اینکه دیگه نمینویسی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد