بزرگراههای ناشناخته

دنیای دیوانه ای که در آن زندگی می کنیم
 و من امروز آنرا ترک خواهم گفت
      در پی آفرینشی دیگر .....
             ما مردم دیوانه بازیگریم
                   هر گاه بر فراز قله ای پا می گذارم
                      ناگهان چون تپه ای به نظرم می آید
                              به خود نهیب می زنم باید از جا تکانش دهم ؟؟؟؟*


*  آهنگی از رونی جیمز دیو و البته با اندکی ویرایش !

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:27 ق.ظ http://maryamandreza.persianblog.com

سلام مریم عزیز،ممنون که اینقدر به فکر من هستی و ممنون از اینکه راهنماییم کردی، من دارم سعی میکنم، سعی در تنها بودن و بدون او زندگی کردن و فکر میکنم که اولین قدم را با تماس نگرفتن با او شروع کردم. راستشو بخواهی این بار اول نیست، ما یک بار دیگر هم این تجربه را داریم، ولی این بار کمی فرق میکنه، من دیگه اون مریم سابق نیستم.یه جورایی اعتماد به نفسم رو از دست دادم و این دفعه....
شعر بسیار زیبایی نوشتی، همیشه وقتی به هدفت میرسی میفهمی که خیلی هم دست نیافتنی نبوده.

زمینی جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:05 ق.ظ

خانمی من جدی گفتم ولی تو نگفتی که می خواهی چی کار کنی؟ بهتر نیست کاملا تو ایمیل برام بنویسی؟ من در خدمتم

بابک جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:04 ق.ظ http://www.homosapiens.blogsky.com

بابا دهن این دنیا سرویس فرموده شد!
بیایید همگی با هم جهان را تغییر دهیم! ای عزیزان دل‌انگیز من!

فعلا که این جهان پدر ما رو در آورد ... از بس که تغییر نمی کنه .... ببین منظورم رو اشتباه گرفتی ... یه خورده برعکسه!!

آرتا جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:16 ق.ظ

دنیای دیوانه دیوانه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد