دوباره کوه ، و این بار ، لحظات بی تکرار با تو بودن ….
دوباره سفر و کشف سرزمینهای بکر ، سفری بی انتها در وجودی بی کران ….. و من هنوز جا مانده ام در آن لایه های تو در تو …..
امروز ، پس از مدتها ، خودم را بی هیچ پیرایه و نقابی در آینه ی تو دیدم . آری ، این منم ، سبک تر از پر ، لطیف تر از باران ، شفاف تر از آفتاب ، روان تر از رود ، سپید تر از برف ، سرکش تر از طوفان …….
امروز ……..
پرم از حس لطافت
شادی و رضایت
سادگی و صداقت
پرم از طغیان شعرهایت
حجم حضورت
و هجوم نگاهت
پرم از سکوت من
لبریزم از آوای تو
و سرشارم از جوشش ما
نمی دانم چرا یاد این شعر شاملو افتادم
..و کوه با نخستین سنگ آغاز می شود
و انسان با نخستین درد...
بببین امروز جمعه بوده ها؟ تعطیله کلان!
این نوشتههاتو دوستتر دارم.
پس روزه خوبی بوده
آره .......
در فضای ذهن جهان جفنگ مباف
بابا احساس!
بابا کوه.................................
آینه ای در برابر آینه ات می گذارم،تا از تو ابدیتی بسازم....
تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای....
تا در آیینه پدیدار آیی،عمری دراز در آن نگریستم....
پر باشی از جوشش و طغیان در مسیر شدن...
انرژی می دی ها مریم!
آخ که اگه میشد بدون نقاب لحظه ای خودمونو ببینیم چی میشد ؟
سلام ... عنوان نظراتت جالبه و یه ذره عجیب راحت نمیشه روش کلیک کرد
دوباره کوه ، و این بار ، لحظات بی تکرار با تو بودن ….
دوست دارم این تیکشو با تمام وجودم قبولش دارم ...
خوش باشی
یک دوستی می گفت ما آینه خداوندیم گفتم چرا؟
گفت به این خاطر که او آنقدر زیباست که نمی تواند خودش را نگاه کند پس آینه ای میخواهد شفاف که بتواند خود را در آن ببیند.
گفتم آن انسان یا آن آینه کدامست؟ گفت عاشق ترین
با بچه پررو ام. من خوب نفهمیدم. اگه اونقدر زیبا بود که نمی تونست خودشو نگاه کنه پس چرا دنبال آینه می گشت تا خودشو توش نگاه کنه. بالاخره می تونست خودشو نگاه کنه یا نه ؟ من که نفهمیدم.
منظورت اینه که چرا نمی تونست خودشو نگاه کنه ؟
جواب این سوال رو نمی دونم اما ، فکر کنم منظور بچه پررو این بوده که عاشق ترین آینه ی خداوند و یا بازتابی از خداست !!