اول ترم بود و هنوز بعضی کلاسها تشکیل نشده بود و تصمیم داشت که این ترم درست و حسابی درس بخوند . دیگه چیزی نمونده بود که از شر این دانشگاه و درس و نمره خلاص بشه ، انگار که این مدرک به قفس بود واسه اون و خیلی از دوستاش .....تویه این سالهایی که گذشته بود ، انگار که فرقی نمی کرد دانشگاه بیاد یا این که .......دانشگاه فقط یک دبیرستان بزرگ تر بود ، به هر حال ، درسهایی می خوند و نمراتی می گرفت ....اما این ترم دیگه تصمیم گرفته بود که دست کم نذاره درسها رویه هم تلنبار بشه و شب امتحان خودش بمونه با یه کوه جزوه های بی سر و ته ....این بار دیگه می خواست در طول ترم درس بخونه ....گرچه ، ته دل به خودش می خندید ،آخه هر ترم همین بساط بود .....
خسته بود ، ترافیک اعصابش رو به هم می ریخت ، کم کم به اواسط ترم نزدیک می شدند و امتحانات میان ترم و از این کوفت و زهرمارا ...باز هم شب بیداری و نمره ی قبولی ، این تراژدی تحصیل ....اما ، دوست داشت که این بار به جای این که از مخرج کم کنه ، به صورت اضافه کنه* ....با همه خستگی می خواست که یه جوری از این دایره های توخالی تکرار و تراژدی بیرون بپره ....اگر توان جهیدن باشه ، هیچ دایره ای بسته نیست ....و او توان جهیدن ....
* توضیحات در صفحه ی بازخورد !!!!
سلام ممنون که به من سر زدید .در ضمن جواب پیام شما را در همان صفحه نظرات گذا شتم. خدا نگهدار.موفق با شید
جالب بود.......................
خوب بپر..اما بپر.تا بلندی و دیدی نترس.پیروز باشید.
ترس ، لحظه ی پریدن دیگه وجود نداره ....ترسی نیست ...باکی نیست ......
فقط به حلقه ها نگاه کن. خوب نگاه کن . هیچ کاری نکن . هیچ کوششی نکن. فقط آرام و متمرکز به این قفس های حلقه گون یا حلقه های قفسی ٬ خیره شو.
ناگهان خواهی دید که بیرون از قفسی.
آن چنان که در هیاهوی موسیقی سکوت را می شنوی ...در سکوت درون ، هیاهوی بیرون را خواهی دید و ذوب می شود در نگاهت ..حلقه های قفسی ......
بپر ولی مراقب باش کجا می پری.
کجا بپرم ؟ کجا نپرم ؟ راستی کجاها نباید پرید ؟
همون ... اگه توانش باشه ....
توانش هست اگه بخوای بپری ....اصلا چرا فکر کنیم ..توانش هست یا نه ....مهم اینه که بپریم .....
ما که نتونستیم شما بپر...
آره؟ قصه میگی خانم معلم!؟
می شه بگی کجاش خانوم معلم بود ؟ !!!
ببین می خوای بگی قصه نیست ، پندی است ادیبانه و منبری است ...
اگر توان باشد...نه؟!