ساعت 11:15( رو به روی در دانشگاه ! )
با عجله از دانشگاه زدم بیرون . حسابی دیر شده بود* ….ساعت 12 کلاس مدرسه شروع می شد …-توپخونه !!
صدای ترمز تاکسی تویه گوشم سوت کشید …شبیه سرباز فراری ب.دم که از پادگان بفرار کرده و می خواد ناپدید بشه . دیر شده بود بود خیلی دیر …ساعت 11:18 بود …
ساعت 11:31 (داخل تاکسی )
خیلی گرسنه بودم اما زمانی نداشتم ..ساعت تاکسی ساعت 11:20 را نشان می داد ، …یه بار دیگه ساعت خودم رو نگاه کردم ، تقریبا 10 دقیقه اختلاف بود … به نفعم بود که ساعت تاکسی رو درست تر بدونم ..یه خورده اعصابم آروم تر شد ….
ساعت 11:30 به وقت تاکسی -1(میدان توپخانه )
خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و هنوز دو تا پام به زمین نرسیده بود که تاکسی دیگری سوار شدم ……
ساعت 11:45 به وفت تاکسی- 2(میدان توپخانه )
برق از سرم پرید ….یعنی امروز تاخیر به پام نوشته شد !…ساعت خودم 11:35 بود …شنیده بودم زمان نسبی است اما ...به هر حال این بار ساعت خودم رو ترجیح دادم و مبنا بر آن گذاشتم …..اما، این همه اختلاف ؟! گویی آشوب این روزها به زمان هم سرایت کرده ......زمان ، زمان آشفتگی است !!
*ای عقربه ، ای عقربه ، پرواز کن اهسته تر آرام رو ، آرام رو ، ره باز کن آهسته تر
سوشیانس
خیلی خوابم می یاد ، می خواستم یه مطلب دیگه بنویسم ....اما گذاشتم برای بعدتر ....
از تعجب شاخ در اورده ام ....کدام ساعت دقیق تر بود ؟!....
کجا با این عجله
به هیچ کجا .....از هیمن روست که می دویم ....مقصد را گم کرده ایم
سلام مریم جون. شعر جالبی بود ( منظورم آخر متنته )
زمان زمان در هم و سردرگمی ست ..
منطق ریاضی تفریق ها و تفرقه ها
زمان گذشت و ساعت هیچگاه ننواخت...
آدرس ایمیلم رو برات نوشتم.
حتما برات میل می زنم .....