جستجوی بی پایان

کمتر از همیشه می دانم و می فهمم بر من چه گذشته است ، در فضایی مه آلود غوطه ورم ... هجوم خاطرات یک ماه گذشته لحظه ی اکنونم را می رباید ....
هر چه می جویم کمتر می یابم ...خسته از تقلای جستجوی خویش ....

پایان مکرر

در بن بست جستجو
                        چیزی برای یافتن نبود
                                      چرا ، تنها دیواری تا آسمان
اکنون
    چیزی برای باختن نیست 
                  چرا، تنها زخمی تا استخوان 
                                                          زمستان۸۱
  
                                                             حامد-م

نظرات 16 + ارسال نظر
سفر به اعماق اینترنت جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:46 ب.ظ http://explorer.blogsky.com

سلام
خوب هستید
بای

سلام
من خوبم ! شما چه طورید ؟

بامداد جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:10 ب.ظ

خوشحالم برگشتی

من هم خوشحالم و بیشتر از اون مشتاق احساس حضور دیگری !!

متین جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:18 ب.ظ http://2khtaregol.blogx.info

خیلی زیبا بود...و واقعیت محض...

شعر از حامد بود که حتما نظراتش را در صفحه ی بازخوردها دیده ای .....

الهام جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام مریم. دیگه حس نوستالژیت فروکش می کنه نه!
چیزی برای باختن هست وآن زخم دردناک تا استخوان است .دردی که ....

الهام جان ، گفتم که نمی دونم بر من چه گذشته .....اون احساس هم همچنان هست ....به ندرت آدم احساساتی می شم و این که هست احساس نیست ، چیزی است از جنس ....

دی داد جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:45 ب.ظ

به به ... می بینم که درست شده ... :)

خانه آبی شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:13 ق.ظ http://khaneheabi.persianblog.com/

سلام مریم جان ، خیلی خوشحالم دوباره برگشتی ...اگه بلاگ اسکای راه نمی افتاد من هم تعطیلش میکردم!

همین که از تو خیلی خوشم می یاد !!کشته ی مرامت !!آبی باشی ...راستی کوه چی شد ؟

ناز خانوم شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:30 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

سلام

خوبی ؟

بهار شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:10 ق.ظ

سلام مریم گولو....خوبی؟..واقعا خوشحالم که برگشتین!منتظرم ببینم چه جوری می خوای سنگینی این همه حس های از جنس ٬...٬ رو بندازی رو دوش این کلمه ها و جمله های کوچولو...فکر کنم بتونی یه کارای خوبی بکنی!...منتظرم!(اینم از حضور مجازی من!)

سلام بهار !
این انتظار تو کار و دشوار تر می کنه !!
خسته از تقلا ی جستجو .....خسته از پاسخ انتظارهای بیهوده....

انسان مه الود شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ق.ظ http://ensan.blogsky.com

با فضای مه الود موافقم... شما هم؟

فضای مه آلود ؟ موافقت ؟ مگر در فضای مه آلود توافق معنایی دارد ؟
توافق در فضایی روشن و خالی از ابهام ممکن تر می نماید ....
اما .....در پس این مه آفتابی خواهد بود ؟

رضا شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:51 ق.ظ http://arman66.blogsky.com

سلام دوست من
ممنون از پیامتون . بلاگ قشنگی داری
بازم سر بزن

[ بدون نام ] شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ق.ظ http://payamra.com

بگرد .... پیداش میکنی ... حتما ...

گردیدن و شدن ....

حامد شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:59 ق.ظ

«آنگاه که دیگر راهی نیست ٬ رهایی آغاز می شود.» بودا
و به نظر من زمانی دیگر راهی نخواهد بود که جستجو به غایت خویش رسیده باشد. در جستجوهای سطحی و سریع حتما راهی پیدا خواهد شد. اما چنانچه جستجو ٬ عمق خویش را بکاود و دایم با تیشه تردید خود را ویران کند ٬ جستجو به غایت خویش نزدیک خواهد شد و این غایت چیزی نیست جز یک بن بست و یک دیوار تا آسمان و احتمالا رهایی که بودا نوید داده.
در شعر از این دیوار و آن بن بست سخن گفته شده است. حال به نظر شما شاعر به رهایی رسیده است و جستجوی او پایان یافته است. شعر که این را نشان نمی دهد.پس حتما قبل از رهایی سروده شده ؟ نه او به رهایی نرسیده است. (قابل توجه آقای بودا) می دانید چرا ؟
نکته در اینجا است که به بن بست رسیدن هم نسبی است و خاصیت بن بستی در بن بست ها فرق می کند. در صورت رسیدن به آن بن بستی که بودا در نظر دارد ٬ دیگر انگیزه ای برای شعر گفتن نخواهد بود. اما در اینجا شاعر انگیزه ای داشته است برای نوشتن این شعر. و این یعنی امید برای یک روزنه در دیوار این بن بست.
نتیجه : این بن بست چندان هم بن بست نبوده است.

مریم : خبر غافل گیر کننده ای بود.

از شاعر می پرسی یا از ....( هفت هشت تا چشمک لازم بود !)
- کدوم خبر غافلگیر کننده بود ....این که من در جستجوی ام ....بلاگ اسکای راه افتاده .....یا شعری که ....
بودا را تفسیر می کنی و بعد خودت به تفسیر خودت ایراد می گیری ؟
آیا راهی نبودن یعنی بن بست ؟
من جمله را به گونه ای دیگر تفسیر می کنم ...
راهی نبودن یعنی دست از تقلا کشیدن ، تجربه ی تقارن ....هم ارزش بودن گزینه های انتخابی پیش از انتخاب و راهی نبودن یعنی امکان های بی شمار ...

تاریک خانه شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:52 ب.ظ http://darkroom.blogsky.com

و من در عمر غوطه ورم...
هیچ نمی دانم و هیچ نمی یابم.
حتی بن بست را هم نمی یابم...

هیچ در هیچ
پوچ بر پوچ
...........
پایانی نافرجام
......

آرتا شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:01 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

سلام مریم جون. دلم واست تنگ شده بود. مثل همیشه هم متنت قشنگ بود و قابل تامل ... مخصوصا شعرش

حامد شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:30 ب.ظ

پاسخ به پاسخ :این بار شعر را در جایگاه یک خواننده خواندم. نه در قالب سراینده آن و از آنجا که هر زاویه نو ٬ در نگاه ٬ به ادراکی نو می انجامد ٬ من هم به درکی نو از نوشته های خود رسیدم.
منظورم از بن بست همان چیزهایی بود که نوشته ای. تقارن ٬ دست از تقلا کشیدن و هم ارزش شدن گزینه ها ٬ دقیقا همان چیزی است که می خواستم... الان سرویس میره من جا می مونم . خدا ف........

حامد جان رسیدی یا نه ؟ عوارض اعتیاد در تو هم مشاهده می شود .....
تو اشاره کن من به واضح ترین شکل ممکن توضیح می دهم ...تازگی استعدادهای جدید در خودم کشف می کنم ...ویزیتور تبلیغاتی ، مفسر و تشریح کننده و تحلیل گر و ...و اینها به لطف حضور توست !!!!
سرویس را شدن کردندندی یا جا ماندندی !!

باربد شمس شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:16 ب.ظ http://river.irancad.net

خوشحالم از بازگشت شما و آرش دیگر نا امید شده بودم نوشته هایت را ببینم.

اگر آدرس حدیدت را داشتم زودتر می امدم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد