انسان ، در موقعیت که قرار بگیرد ، با خویش معامله می کند ، بر کنار نگه داشتن خویش از جذر و مد ، سلامت و آرامش نیست . جاده را تا انتها دانستن و با اطمینان به این که دد و دامی در کمین نیست به راه افتادن ،زندگی را از شکوه مخاطره می اندازد و حرارت حیات را به یخبندان نجابت صوری می کشاند . آتش زندگی ست ، نه مرگ آتش .
به خود از درد پیچیدن و با جمیع مویرگهای ذهن اندیشیدن که " اینک در این لحظه ی منحصر به فرد ، کدام راه را انتخاب باید کرد " و سرانجام انتخاب کردن و پای انتخاب ماندن ، جرات و جسارت می خواهد …..
برکنار ماندن بزدلانه زیستن است .
در قلب حادثه ماندن ، دلیرانه ماندن است .
در بحث "موقعیت" سخن از نیک و بد نیست ، بلکه در میان دو راه ماندن است ….ما دمادم در معرض آنیم که کدام یک از این دو راه ، سه راه ، چهارراه و هزار راه ….برگزینیم ….کدام یک به هدف نزدیک تر است و آیا اصلا هدفی هست ؟ !
انسان راستین تن به تردید طولانی ویرانگر نمی دهد ، انسان عطف به انتخاب های متفکرانه ، بدون سوزاندن زمان ، انسان است .
ترس از اشتباه و کج رفتن و پشیمان شدن تباه کردن لحظه ی انتخاب است . فاجعه در آن است که تصمیم نگیریم ، نه آنکه تصمیمی بگیریم که احتمال نادرست بودنش ، در هر حال وجود دارد .
(ادامه دارد )
-------------------------------------------------------------
امروز صبح آخرین جلسه ی مهارتهای مشاوره بود . در تاکسی کتابی را می خواندم از نادر ابراهیمی …کلمات در عمق جانم نشسته بودند و من دوباره و چند باره معلق شدم …..آنچه نوشتم بخشهایی از این کتاب است با اندکی دخل و تصرف …..
اتاقم رو جارو زدم ، با جارو دستی ، بعد اومدم که بنویسم ، پایم خورد به خاک انداز ، آشغالها دوباره ریخت ....حالم گرفته شد ، همه ی مطلبی رو که موقع جارو زدن تویه ذهنم مرتب کرده بودم ، ریخت وسط اتاق ...
شاید نباید این وقت شود ، هوس کنی که دکور اتاقت رو تغییر بدی ......این دکور اتاق ، با تغییرات و تعلیق های من خیلی ربط داره ...
.....این وقت شب ........؛ نه این وقت شود !!
سلام
خیلی باحاله که اولین کامنت رو خودت می گذاری اما این یکی دیگه فوق العاده هست جوابش هم می دی. به این دیالوگ تمام لول خوب خوبه باشه جواب ما رو همبدی تا مونولوگ من بشه دیالوگ. موفق باشی.
مریم یه سوال؟ اون کسی که نظر می ده با نام م ر ی م واونی که پاسخ میده به اون چه کسی هست. می خوام بدونم خودت را چند تیکه می کنی. (نمی دونم سوالم را فهمیدی یا نه!)
سلام مریم عزیز. دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود...
ابراهیمی ...
زنجیر ذهن
در دایره های زنجیر
پایداری ٬ آرایشی است فریبنده
برای وابستگی
و امنیت ٬ رویایی مخدر
تا لطمه بند
رنگ بازد
و خواب دایره ها
دلالتی است بر خطر بیداری
و تلخی واقعیت
دایره های منسجم زنجیر وار ذهن
نظمی است کسل
بر کشیده از دلهره تعلیق و تردید زیستن
قطار زنجیر ذهن را
اندکی جنون باید
تا تعلیق و تردید و انتخاب
فرصت کوتاه زیستن را
معنا دهند
مهر ۸۲
وقتی این مطلب را می خواندم . با خودم گفتم ؛ مریم چقدر شبیه نادر ابراهیمی می نویسد . اگر این جمله کلیشه ای
نبود برایش بنویسم . چقدر خوب می نویسی و در اخر ...
و نوشتهای او عین زندگیست برای من ....
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره
سلام مریم جون. مثل اینکه بلاگ اسکای درست شده. بدو بنویس تا خراب نشده
نرفتم پرشین بلاگ فقط به خاطر این صفحه ی سیاه و نارنجی !!!