طاعون روزمرگی.. این ر ا فقط پیام آوران می گفتند ،اهالی دهکده روزها را از پی هم می گذراندند…کار می کردند …نگران هم می شدند ...غم شکم و زیر شکم ….روزی یکی از پیام آوران به میان اهالی رفت پیام آوران دیگر او را سرزنش کردند. نگران بودند،نکند او هم گرفتار طاعون شود ….اما ، او روزهای دیگر هم همراه ایشان شد ...روزها گذشتند ...با دوستانی آشنا شد . آن قدر ها هم زندگی ساکن نبود ...گه گاه مراسمی بود ...به بهانه هایی ..تولدی ، مرگی ، عشقی .... هفته ها و ماهها و حتی سالی هم گذشت ...پیام آوران به دنبال راه درمانی بودند ... گرچه در دهکده ساکن بودند، اما هنوز هم غریبه بودند ...با هم بحث می کردند.حکیمان را ارشاد می کردند .....و هر چه بیشتر می گذشت تردید او هم بیشتر می شد ...حالا او از اهالی دهکده بود ...در تمام لحظه هایی که با اهالی بود به روزمرگی می اندیشید ...آیا او هم بیمار شده بود ؟! ....
فکر کنم این روزمرگی خیلی فکرتو مشغول کرده ،بی خیال ما همه روز مره ایم ،البته بهتره بگم روز مرده ایم!وشاید هم شب مرده !
بیماری یعنی طاعون یا روزمرگی ؟
شاید مساله این است ...
از خواندن و آشنا شدن با این نوشتار لذت بردم.
پایدار باشید
سلام. ۲تا سلام .م ر ی م خانم ببخشید که هر دو با هم بهت پیام دادیم . مطالبتون بسیار خواندنی است.
عالی بود ممنونم واقعا...
او بیمار شده بود من مطمئنم ! روزمرگی دوایش در روزمرگی است ! روزمزگی هم جزئی از اهالی دهکده است !
مونولوگ برای تو کتاب:
- هی تو! مواظب باش روزمره نشی، روزمرهی بی ارزش!
***
نکته برای خودت:
یادم بنداز یه چیزی بدم بخونی.
بلکنم خوشت بیاد!
سلام. مهران کرمی در مقاله ای در شرق به قول قاضی شارع در سریال سربداران نوشت: مرد جنگ مرد فرار هم باید باشد
در ضمن دیگر دوره قهرمان بازی ها هم تمام شد . صدام اگر خودش را می کشت جانش را از دست می داد و دیگر به ئست آمدنی هم نبود ولب با از دست دادن آبرویش میتواند بهانه ای بتراشدو همچنین می تواند به زندگی کردن امیدوار باشد چون سران یک کشور را اعدام نمی کنند.به هر حال صدام آدم زبون و بدبختی شده بود. برای اطلاعات بیشتر پیشنهاد می کنم که به سایت روزنامه شرق قسمت آرشیو روزدوشنبه ۲۴آذر مقاله های قوچانی ، زیدآبادی و سایرین سر بزنید.لینکش را می توانید در گویا پیدا کنید.